تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
لباس خواب
ابزار بتادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
هنگ درام
فایل گپ
بیگ بلاگ
خدمات سئو سایت
آسال تهویه قم
نسلی نو
وبینو قم
چاپ ساک دستی پارچه ای
وی رمان
ال تی پارت
دکوراسیون منزل
دکوراسیون اتاق پذیرایی
دکوراسیون آشپزخانه کوچک
دکوراسیون آشپزخانه
دکوراسیون اتاق خواب
کابینت آشپزخانه
دکوراسیون اتاق خواب دخترانه
دکوراسیون اتاق نشیمن
چاپخانه قزوین
برسادیس
استارتاپ
خرید ملک در دبی
آموزش خلبانی

جا مانده ایم از شهدا ... بنیاد فرهنگی طلوع
خدايا! ظهور حجّتت را نزديک‌تر بفرما و ما را از ياران و همراهان ايشان قرار بده. الهي آمين

     

تهدید تلویحی اتمی، در ملت ایران تأثیری نخواهد داشت
عامل اصلی قدرت و عظمت کشور و ملت اسلامی، جوهر ایمانی است
آفتاب: مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از پرستاران سراسر کشور با تبریک ایام ولادت حضرت زینب سلام‌الله علیها، به تأثیرپذیری انقلاب اسلامی از حرکت تاریخی آن حضرت، و نقش ایمان و معنویت در قدرت و عظمت این انقلاب اشاره کردند و افزودند: آن‌چه که باعث شده است ملت ایران در 30 سال گذشته، همواره یک چهره الها‌م‌بخش در دنیای اسلام باشد، تأثیرپذیری از شخصیت‌های برجسته دینی از جمله حضرت زینب سلام‌الله علیها است و قدرت ملت ایران در واقع ناشی از این تأثیرپذیری معنوی است. 

ایشان با تأکید بر این‌که قدرت ملت ایران به تجهیزات نظامی نیست، خاطرنشان کردند: البته ملت ایران در عرصه تجهیزات دفاعی و سخت افزاری پیشرفت‌های جهشی داشته است اما عامل اصلی قدرت و عظمت کشور و ملت اسلامی، جوهر ایمانی است. 

مقام معظم رهبری افزودند: به همین دلیل است که ملت ایران با وجود 30 سال تحریم، تهدید، حمله نظامی و خباثت‌های سیاسی و امنیتی، رشد مضاعف کرده و حرکت رو به جلوی بیش از حد متعارف داشته است. 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خاطرنشان کردند: تهدید تلویحی اتمی، در ملت ایران تأثیری نخواهد داشت اما این تهدید، مایه ننگی در تاریخ سیاسی امریکا و نقطه سیاهی در کارنامه دولت امریکا خواهد بود.
 
ایشان تأکید کردند: با این تهدید، پشت صحنه نمایش صلح دوستی و بشر دوستی، و پایبندی به معاهدات اتمی، و دراز کردن دست دوستی به سوی ملت ایران، کاملاً مشخص شد. 

مقام معظم رهبری افزودند: تهدید اتمی ملت ایران، در واقع تبدیل ادبیات روباه منش دولت امریکا به ادبیات گرگ منش است. 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر این‌که قدرت‌های اتمی به‌ویژه امریکا به دنبال استفاده از قدرت اتمی برای سلطه بر دنیا هستند، افزودند: هیچ‌یک از این قدرت‌های اتمی، به معاهدات بین‌المللی در زمینه سلاح‌های هسته‌ای پایبند نیستید و به آن‌ها عمل نمی‌کنند و آشکارا دروغ می‌گویند اما هنگامی که کشورهای دیگر به دنبال استفاده از فناوری هسته‌یی می‌روند، آن‌ها را متهم به عمل نکردن به معاهدات بین‌المللی می‌کنند زیرا این قدرت‌ها نمی‌خواهند رقیبی برای آن‌ها وجود داشته باشد. 

ایشان با تأکید مجدد بر سیاست هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران خاطرنشان کردند: ما بارها گفته‌ایم که به دنبال استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی نیستم اما ملت ایران هم در مقابل این‌گونه تهدیدها و گُنده‌گویی‌ها تسلیم نخواهد شد و تهدید کنندگان را به زانو درخواهد آورد. 

 مقام معظم رهبری با تأکید بر این‌که مجامع بین‌المللی نباید به سادگی از تهدید اتمی رییس‌جمهور امریکا بر ضد ملت ایران بگذرند، افزودند: رییس‌جمهور امریکا به چه حقی ملت ایران را تهدید هسته‌یی می‌کند؟ این تهدید، تهدید صلح و امنیت جهانی و بشریت است و نباید کسی در دنیا به خود جرأت دهد که چنین تهدیدی را، حتی بر زبان جاری کند. 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر این‌که ملت ایران در مقابل این‌گونه تهدیدها شکست‌ناپذیر است، خاطرنشان کردند: ملت ایران به هیچ وجه اجازه نخواهد داد، امریکایی‌ها با چنین تهدیدها و یا ابزارهایی، بار دیگر سلطه جهنمی خود را بر ایران تجدید کنند. 

ایشان تأکید کردند: این ملت، علی‌رغم خواست دشمن، در همه عرصه‌ها پیش خواهد رفت و ایمان و بصیرت روز افزون جوانان و ملت ایران، بر همه تهدیدها و همچنین ترفندهایی مانند آن‌چه که در سال گذشته اتفاق افتاد، فائق خواهد آمد. 

مقام معظم رهبری در بخش دیگری از سخنان خود به تبیین شخصیت والا و کم نظیر حضرت زینب سلام الله علیها و نقش برجسته آن حضرت در زنده ماندن حادثه عاشورا و پیام تاریخی آن پرداختند و خاطرنشان کردند: عامل اصلی پیروزی خون بر شمشیر در حادثه عاشورا، حضرت زینب سلام الله علیها بودند که با نقش برجسته خود نشان دادند که زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر این‌که حضرت زینب سلام‌الله علیها، حجاب و عفاف زنانه را به عزت مجاهدانه و یک جهاد بزرگ تبدیل کردند، افزودند: نمونه بارز این واقعیت، خطبه فراموش نشدنی آن حضرت در بازار کوفه و در شرایط بسیار سخت آن زمان است، که ایشان با فصاحت و بلاغت، تحلیل دقیق و عظیمی از وضعیت آن روز جامعه اسلامی ارائه و انقلاب نبوی و علوی را آسیب شناسی کردند. 

ایشان ضمن بیان بخش‌هایی از خطبه حضرت زینب سلام الله علیها، خاطرنشان کردند: آن حضرت تصریح می‌کنند که مشکل اصلی جامعه اسلامی در آن زمان بی‌بصیرتی مردم در شناخت فتنه و در مقابل مدعیان انقلابی‌گری، و تشخیص ندادن حق و باطل بود که نتیجه آن هم بر نیزه رفتن سر فرزند پیامبر (ص) شد. 

ایشان نقش و عملکرد حضرت زینب سلام الله علیها در حادثه عاشورا و پس از آن را، الگویی برای همه بشریت، به ویژه زنان مسلمان دانستند و افزودند: آن حضرت با درآمیختن حجب و حیا و عفاف زنانه با عزت مسلمانانه و مومنانه در واقع جایگاه و عظمت واقعی زنان را نشان دادند. 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به روش‌های غلط و انحرافی دنیای فاسد غرب برای معرفی شخصیت زن تأکید کردند: دنیای غرب تلاش دارد، این‌گونه القاء کند که عظمت زن در کنار گذاشتن عفاف و حجاب، و جلوه‌گری در مقابل مردان و هوسرانان است، در حالی‌که این روش، تحقیر زن است. 

ایشان، خاطرنشان کردند: حرکت زنان در انقلاب اسلامی، حرکتی زینب‌گونه بوده است و زنان همواره برجسته‌ترین نقش‌ها در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ایفا کرده‌اند. 

مقام معظم رهبری همچنین با اشاره به وظیفه سنگین پرستاران در موضوع حفظ سلامت، افزودند: در کنار این وظیفه سنگین، تکالیف پرستاران از جمله رعایت اخلاق پرستاری نیز بسیار مهم و سنگین است. 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به حساسیت و سختی کار پرستاران در تسکین آلام جسمی و روحی بیماران، خاطرنشان کردند: با توجه به اهمیت وظیفه پرستاران، مناسب است تا منشور اخلاقی پرستاران تهیه و میثاق پرستاری به پرستاران تعلیم داده شود.

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 30 فروردین 1392 و در ساعت 01:35 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
نقش معنویت در پیروزی انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی (ره )

چکیده

مـتـفـکـران و نـظـریـه پـردازان بـزرگ جـهـان ، مـقـالات و کـتـابـهـای بـسـیـاری دربـاره ((عوامل موثر در پیروزی انقلاب اسلامی )) نوشته و اعتراف کرده اند که وقوع انقلاب در ایـران در سـال 1357 ش / 1979 م آنـان را بـه تـغـیـیر و تصحیح نظریاتشان درباره چگونگی شکل گیری ، رهبری و پیروزی انقلاب ها واداشته است .

امام خمینی (ره ) که آگاه ترین مردم به اوضاع سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران در سـال اوج گـیـری نـهـضـت و قـبـل از آن بـود، مـهـم تـریـن عـامل پیروزی و رمز موفقیت را همانا ((تحولی الهی )) می داند که در روح مردم ایجاد شده بـود. مـردم بـا سـخـنـان حـضـرت امـام مـتـحـول شـدنـد و بـا تـوجـه بـه خـداونـد و اتـکـال بـه ذات قـادر مـتـعـال ، تـرس از رژیـم را به کناری نهادند و با شجاعت تمام در مـقابل اسلحه سنگین حاکمان ظالم ایستادند. آنان برای خدا قیام کردند و کشته شدن در این راه را شـهـادت و فـوز عـظـیـم دانـسـتـنـد. مـجـمـوعـه ایـن عـوامـل ، مـعـنـویـتـی در کـشـور حـاکـم سـاخـت کـه ثـمـره آن نزول امدادهای غیبی ، وحدت همه اقشار مردم و سرانجام پیروزی معجزه آسا بود. بررسی نظر امام خمینی (ره ) درباره نقش معنویت در پیروزی انقلاب ، موضوع مقاله حاضر است .

کـلیـد واژه هـا: مـعـنـویـت ، امـام خـمـیـنـی (ره )، پـیـروزی انـقـلاب ، تحول روحی ، امدادهای غیبی .

مقدمه

یک . ماهیت انقلاب

امـروزه ((انـقـلاب )) اصـطـلاحـی شـده است برای بیان دگرگونی شدید و ناگهانی در مسائل و موضوعات گوناگونی مانند انقلاب صنعتی ، انقلاب سیاسی ، انقلاب اجتماعی ، انـقـلاب فـکـری ، فـرهـنـگـی و انـقلاب سبز. انقلاب ایران در شمار انقلابهای اجتماعی و بـزرگ قـرار می گیرد؛ زیرا هم حکومت را تغییر داد، هم به تغییر در ایدئولوژی حاکم و نیز خط مشی های اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی انجامید.

نـارضـایـتی عمیق از وضع موجود، گسترش اندیشه و ایدئولوژی جدید، گسترش روحیه انـقـلابـی ، وجـود رهبری (در قالب فرد یا گروه ) که بتواند نارضایتی های موجود در جـامـعـه را عـلیه حکومت بسیج کند، حضور گسترده مردم وجود عنصر خشونت ، از عمده ترین عـوامـلی اسـت کـه دسـت بـه دسـت هـم داده و در یـک سـرزمـیـن یـک انـقـلاب را شـکـل مـی دهـنـد. هـمـه یـا غـالب این ویژگیها را می توان در انقلابهای دنیا همانند انقلاب فـرانـسـه (1789)، انـقـلاب روسـیـه (1917)، انـقلاب های چین (1911 و 1949) انقلاب کـوبـا (1959) انـقـلاب الجـزایـر (1962) و انـقـلاب اسلامی ایران (1357 ش /1979) مشاهده کرد.

هـمـیـن ویـژگـی هـاست که انقلاب را از دیگر پدیده های مشابه همانند نهضت (حرکتی دراز مـدت در قـالب تـلاشـهـای فـکـری و فـرهـنـگـی کـه بر اثر گسترش افکار جدید، رنگ سیاسی و انقلابی به خود می گیرد و یا حتی به انقلاب منجر می گردد)، کودتا (اقدام سـریـع و نـاگهانی گروهی از نظامیان علیه یک رژیم سیاسی که بیشتر به تغییرات سـیـاسـی و گـاه بـه تـغـیـیـرات عـمـیق اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی می انجامد)، شورش (حـرکـتی مقطعی و خشونت بار که گاه مقدمه انقلاب می شود)، جنگ داخلی (طغیان بخشی از قـدرت عـلیـه بـخـش دیـگـر یـا درخـواسـت تـجـزیـه ارضـی ، خـودمـخـتـاری و استقلال بخشی از ساکنان یک کشور)، متفاوت و ممتاز می کند.

دو. عوامل موثر در وقوع انقلاب اسلامی

دربـاره عـوامـل مـوثـر در وقوع و پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون کتابها و مقالات فراوان و ارزشمندی نوشته شده است .این کتابها یا مقالات هر یک به تناسب زمان نگارش و نـیـز پـدیـد آورنـده آن ، یـک ، یـا چـنـد، یا همه عوامل ایجاد انقلاب اسلامی را بر رسیده اند.231

در مجموع می توان گفت شرایطی که برای ایجاد یک انقلاب در یک سرزمین لازم است ، در ایـران قـبـل از انـقـلاب فـراهـم شـده بـود: بـیـشـتـر مـردم بـه دلیـل عملکرد رژیم شاه در مقابله با سنن دینی ، عدم احترام به رای مردم و حقوق بشر، از دسـت رفـتـن اسـتـقـلال سـیـاسـی و نـظـامـی کـشـور و عـدم اقـدام جـدی بـرای اسـتـقلال اقتصادی ، سرکوبی آزادیخواهان و روشنفکران ، حکومت بلامنازع ساواک حتی در مـنـازل مـردم ، فـروش بـی حـسـاب نـفـت و ریـخـتـه شـدن بـخـشـی از پـول آن به حساب درباریان ، رواج فساد و فحشاء در دربار، دولت و توجه دولت به رواج بـی بـنـدوبـاری در رسـانـه هـا و به تبع آن در جامعه ، از حکومت پهلوی ناراضی بودند، گر چه به دلیل خفقان شدید جرئت ابراز آن را نداشتند.

همچنین مردم ایران مسلمان بودند و می کوشیدند به احکام عملی آن پای بند باشند. رابطه بـیـن مـسـلمـانـان شـیعه و مرجعیت ، یعنی بالاترین مقام رسمی مذهبی در بین شیعیان بسیار قـوی بـود. تـلاش روحـانـیان و روشنفکران متعهد به نشر کتابهایی که بتواند حقیقت این اسلام را بیان دارد و آن را تنها راه حل جهان امروز معرفی نماید، به گونه ای که مردم از حـیـران و سـرگـردانی نجات یابند و به سعادت دنیایی و آخرتی برسند، اسلام را در جـایـگـاه انـدیشه و آرمان جدیدی قرار داد که توانست ضمن تاثیرگذاری بر افکار مردم ایـران ، بـه ویـژه جـوانـان تـحـصیل کرده ، ایدئولوژی های رقیب را از صحنه خارج کند. شـعـارهـای انـقـلابـیـون در راهـپـیـمـایـی هـای مـیـلیـونـی قـبـل از انقلاب ، مبنی بر سرنگونی حکومت پهلوی و برپایی حکومت علی علیه السلام و اسـتـقـلال ، آزادی و جـمـهـوری اسـلامی ، حضور یک ایدئولوژی قوی را در جامعه انقلابی نشان می داد که مورد پذیرش بیش از 98 درصد، مردم انقلابی قرار گرفته بود.

سـومـیـن عـامـل وقـوع انـقـلاب هـا، یـعـنـی روحـیـه انـقـلابـی نـیـز بـویـژه در سـال مـنـتـهـی بـه تـغـیـیـر رژیـم ، در مـردم ایـجـاد شـده بـود. مـردم ایـران در سـال هـای مـنـتـهی به وقوع انقلاب ، چنان تحول روحی پیدا کرده بودند که به اقدامات رفـرمـیستی اعتنایی نمی کردند و اقدامات سرکوبگرانه شاه آنان را در رسیدن به هدف خود مصمم تر می کرد و مرگ در راه پیروزی انقلاب را سعادت ابدی می دانستند.

و سـرانـجـام وجـود رهبری توانا، هوشیار، آگاه که توانست اعتماد خاص مردم را به خود و بـرنـامه های خود جلب نماید و با ایجاد هماهنگی بین همه اقشار، انقلاب را به اهداف خود بـرسـانـد، چـهـارمـیـن ویـژگی مهم انقلابهاست که در انقلاب اسلامی ایران ، به وضوح مشاهده می شد.

سه . ویژگی های انقلاب اسلامی ایران

ویژگی اساسی و بنیادین انقلاب اسلامی نسبت به سایر انقلابهای جهان ، همانا معنویت گـرایـی آن بـود؛ چـرا کـه رهـبـر نـهـضـت در ایـران ، از راه و روش پـیـامبران الهی الهام گـرفـتـه بـود و با تلفیق معنویت و سیاست ، شیوه ای جدید در راه مبارزه و ایجاد انقلاب فراروی انسانهای آزاده و حق جویان جهان ، و در مرحله نخست ، ایرانیان قرار داد. ایشان با دسـت خـالی و بـدون کـمـک خواستن از قدرتهای موجود جهان ، توانست معادلات و فرضیات مـعـمـول سـیـاسـی جـهـان را بـر هـم بـزنـد و تـحولی عظیم ، و انقلابی شگرف در جهان بیافریند.

حـضـرت امـام (ره ) خـود ویـژگـیـهای منحصر به فرد انقلاب اسلامی ایران را چنین برمی شمردند:

فـراگـیـر بـودن (صـحـیـفـه امـام ، ج 4، ص 354)232 جـوشـیـدن از مـتـن ملت (256/4 و 516/11) الهـی بـودن (35/5 و 83/5) مـقـدس بـودن (24/7) بـرخـاسـتـن از مـتـن جامعه و فـطـرت انـسـانـی (440/4 و 433/11) خـواسـتـار تـغـییرات اساسی در همه ابعاد جامعه (450/5) ایجاد کننده تحول فکری (383/8 و 245/7) انسانی بودن (130/6 و 103/7) مـنظم بودن (206/5) قوه ایمان ، عامل بسیج سراسری (361/6) وحدت در مقصد (514/7) جـوشیدن انقلاب از درون انسانها (81/5) دادن آزادی مطلق به همه مردم (337/9) سرکوب نـکـردن پـس از پـیـروزی (15/13) نـهـضـت همه قشرها برای مطالبه حق (305/4) غلبه اسـلام بر کفر (360/11) انسجام یافتن مردم با صدای ملکوتی (366/11) قدرت معنوی عـامـل اتـحـاد مردم و پیروزی انقلاب (310/6) مشابهت داشتن با قیام انبیا (315/5) قیام در مقابل همه قدرتهای شرقی و غربی (98/6) متکی بودن به خداوند و خود مردم (171/5 و 232/13) و... .

1. قیام حضرت امام خمینی (ره )، قیامی الهی

امـام (ره ) فـقیهی بود که فقه را تئوری کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور می دانـسـت و حـکـومـت را نـشـان دهـنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سـیـاسـی و نـظـامی و فرهنگی . (289/21) این فقیه آگاه به زمان و با تقوا، آنگاه که مشاهده کرد حکومت پهلوی آشکارا به مردم و کشور ظلم و خیانت می کند (385/3) و دین اسلام در خطر قرار گرفته (197/1) برخود و طبقه روحانی و نیز آگاهان جامعه وظیفه دانستند تـا مـردم را نـیـز آگاه نمایند و با کمک آنان ، بر حاکمان جور بتازند و مظلومان را نجات دهند.233

ایـشـان ابـتـدا بـه نصیحت رژیم پرداختند و شخص شاه را از عواقب مبارزه با دین بر حذر داشـتـنـد (214/1 و 78/1)، امـا هنگامی که آنان به این نصایح و تذکرات وقعی ننهادند، بـا مـعـرفـی کـارهـای ضد دینی و ضد انسانی و ضد ملی شاه ، قیام علیه حکومت ظالم را وظـیـفـه و تـکـلیـف دانستند (23 ـ 21/1 و 159/1 و 162/1). ایشان قیام علیه ظلم را سیره انـبـیـاء، سـیـره حـضـرت عـلی علیهما السلام و امام حسین علیهما السلام (151 ـ 150/4) و برای خدا و اسلام دانستند. (245/7)

امام (ره ) روند انقلاب را خود به طور موجز چنین بیان می دارند:

((شما ملت بزرگ ایران ، همان معنایی که در صدراسلام بود محقق کردید. ابتدا از مدرسه فیضیه بلند شد صدا، و مدرسه فیضیه را خراب کردند. جوانهای ما را بعضشان را شهید کـردنـد. لکـن اسـتـقـامـت اسـبـاب این شد که شکست روحی نخورند. این استقامت موجب شد که اقشار، بعضی به بعضی پیوستند. دعوتهای اسلامی را به جان خریدند و شنیدند و این قـطـره هـا بـه هـم پـیوستند و سیل عظیمی ایجاد کردند؛ قیام همگانی و برای اسلام . قیام بـرای خـدا، قـیـام بـرای جـمـهـوری اسـلام . این قیام در تمام اقشار ملت ریشه کرد و تمام اقـشـار را بـه هـم پـیـونـد داد و ایـمـان در هـمـه ظـهـور پـیـدا کـرد. یـک تحول روحی ، یک تحول فکری ، با اراده مصمم !... همه اقشار با هم قیام کردند و استقامت کردند ((ان تقوموا لله ))؛ قیام برای خدا، جمعاً و فرداً. مادامی که این قیام برای خداست ، مادامی که این وحدت باقی است ، پیروز هستید!)) (245/7)

امـام پـس از تـشخیص تکلیف ، قیام کردند، اما مشخصه قیام و دعوت به قیام این مرد الهی ، فقط انجام تکلیف الهی ، عمل به دستور خدا و کسب رضایت خدا بود. ایشان قیام را تنها راه اصـلاح دو جـهـان و نـتـیـجـه آن را پـیـروزی حـتـمـی و غـلبـه فـرد بـر جـمـع و قلیل بر کثیر می دانستند:

((قـیـام لله اسـت کـه مـوسای کلیم را به یک عصا بر فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد... قیام برای خداست که خاتم النبیین (صلی الله علیه و آله و سلم ) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید و جاهلیت غلبه داد)) (22/1)

آنـگـاه کـه مـردم اخـلاص امـام را در قـیام مشاهده کردند، گروه گروه به ایشان پیوستند و بـرای حـفـظ دیـن ، مـقـابـله بـا اخـتـنـاق ، چـپـاولگـری ، تـبـاهـی نـسـل جـوان ، ترویج فساد از طریق رسانه ها، تخریب قوه فکر، ترویج خود باختگی و مانند آن ، با امام خود، هم پیمان شدند.

مـردم ایـران مـسـلمـان بـودنـد و دارای عِرق و غیرت مذهبی ؛ اما قدرت تبلیغات وسیع و نیز حـکـومـت قوی اطلاعاتی ، آنان را ساکت نگاه داشته و یا گاه ذهن آنان را به انحراف برده بـود. امـا هـنـگـامی که ندای ملکوتی روحانیِ وارسته ، عالم آگاه به زمان و دلسوزی را شـنـیـدنـد کـه ایـشان را به بازگشت به اصالت خویش و به ارزشهای الهی می خواند، تحول بزرگ و معجزه آسا در آنان پدید آمد.

قـلب امام الهی شده بود و از همین رو سخنش و کردارش هم الهی و تاءثیرگذار شده بود، تا آنجا که ، سنجش تا اعماق قلب مردم نفوذ می کرد. ایشان که خود امتیاز انسان از سایر حیوانات را معنویت انسان می دانستند (310/6)، اینچنین رهنمود می دادند: به سفارش خداوند عمل کرده ، فقط قیام نکنند، بلکه قیامتان لله باشد. (8/8)

و ضمن بیان اهمیت انگیزه و خلوص در بیانات و کردار،234 می فرمودند:

((وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی می شود، یعنی حرف که می زند، حرفش الهی است ، استماع هم که می کند، استماعش الهی است ، راه که می رود، راه رفتنش همه الهی است . (520/8)

مـردم بـا شنیدن سخنان پیامبر گونه امام (ره )، گویی دوباره و از نو به خداوند ایمان آوردنـد! امـا ایـن بـار، بـا جـان و دل به ندای رهبری آسمانی که آنان را به انجام تکلیف الهـی مـی خـوانـد لبـیک گفتند و جان را بر کف نهاده ، با دست خالی اما قلبی سرشار از ایـمان و معنویت رو به میدان جهاد نهادند. سنگین ترین سلاح آنان این بود که مرگ در راه مبارزه با ظلم و ظالم و شرکت و کفر را فوزی عظیم می دانستند. (491/6)

سـرانـجـام این سلاح ، یعنی معنویت حاصل از ایمان به خدا و ایمان به غیب ، امدادهای غیبی را شامل حال ملت ایران کرد.

روی آوردن بـه مـعـنـویـت و خـداخواهی و حق جویی ، رمز پیروزی انقلاب عظیم اسلام شد و رژیم پهلوی را ساقط کرد و در اندک زمانی ، نظام جمهوری اسلامی را جایگزین آن کرد.

همین سلاح معنویت ، پایه های نظام را استوار، دشمنان خارجی را حیران و دشمنان داخلی را سـرکـوب کـرد و سپس در دفاع جانانه ملّت ایران از دین ، ناموس و سرزمینشان ، طی هشت سـال بـه رزمندگان مدد رساند تا در مقابل دنیا بایستند و سربلند بیرون آیند. حضرت امـام (ره ) در سـخـنـان بـسـیـاری ، بـه ایـن رمز و به این واقعیت اشاره کرده اند. بارها در رهنمودهای کتبی و شفاهی خود به مردم ایران گوشزد کرده اند که اگر می خواهند عزت و اسـتـقـلال و هـویت دینی و حتی ملّی آنان باقی بماند، تنها راهش حفظ معنویت ، حفظ اخلاص خـود در انـجـام امـور و اسـلام خـواهـی آنان است : ((مردمی می توانند کشور خودشان را حفظ کـنـنـد، مـردمـی می توانند مملکت و ملت خودشان را نجات بدهند که معنویت داشته باشند.)) (4623/17)

برای آن که به دیدگاه امام درباره ی نقش معنویت در پیروزی انقلاب ، نزدیک تر شویم ، ابتدا هدف از انقلاب را از دیدگاه امام بازخوانی می کنیم .

امـام (ره ) هـدف از قـیـام را در سـه مـحـور بـیـان کـرده انـد: 1. اسـتقلال ، آزادی و رهایی از اختناق (62/4) 2. زنده کردن ارزشها و ایدئولوژی (129/7) 3. تـحـقـق حـکـومـت عـدالت گـسـتـر اسـلامـی . (362/4) در بـخـش نـخـسـت ، امـام می کوشد عـوامـل تـبـاهـی و سـیـاهـی و سـیـاهـکـاری را از کـشور براندازد (362/4) و در مرحله بعد، ارزشـهـای الهـی را بـه جـامـعـه بـازگـردانـد و در روح انـسـان هـا تـحـول مـعنوی ایجاد کند (382/6) و سرانجام به کمک همین مردم ، حکومت الهی را جایگزین طاغوت نماید. (362/4)

2. مفهوم معنویت

مـعـنـویـت از نظر رهبر کبیر انقلاب ، همانا ثمره ایمان ، عبودیت و خلوص بندگی خداست : ((آنـچـه موجب سعادت و جاودانگی ما می شود، صفای معنویت و ثمرات خلوص بندگی است .)) (51/21). امـام در بـیـان عـوامـل پـیروزی یک جا می فرماید: ((ایمان به خدا، ایمان به مـبـادی اسـلامـی بود که شما را پیروز کرد.)) (326/18) و در جای دیگر از همه این موارد بـا عـنـوان ((مـعـنویت )) نام می برد: ((ملت ما جریان تاریخ را عوض کرد، آنها حساب همه چیز را می کردند الاّ یک حساب و آن حساب معنویت !)) (310/6)

بـنـابـرایـن مـی تـوانـیـم مـقـوله هـایـی از قـبـیـل ایـمـان بـه خـدا، اتـکـال بـه خـداونـد در امور، تقوا، پیروی از اسلام و احکام الهی ، یاد خدا، شهادت در راه خـدا، اسـلامـخـواهـی و تـحـول روحـی را مـرادف مـعنویت بگیریم و نقش آنها را در پیروزی انقلاب همان نقش و تاءثیر ((معنویت )) بدانیم .

3. معنویت ، درمان همه دردهای بشر

روح مـعـنویت ، همانا اعتراض به روند غالب بر جهان مادی است . امام امت دردهای بشریت را دوری از مـعـنـویـت و غـرق شـدن در مـادیـات و تحصیل قدرت مادی به هر وسیله و از هر راه دانسته (360/4) معنویت را کلید همه دردها معرفی می کردند (437/5). آنگاه با بیان این نـکـتـه کـه مـکـتـب اسـلام ، مـکـتـبـی مـادی ـ مـعـنـوی اسـت ، مـادیـّت را در پـنـاه مـعـنـویـت قـبـول داشتند. (531/7) ایشان تنها راه نجات بشر را از زیر بار هزاران مشکلی که او را احـاطـه کـرده ، و تنها راه برخوردار شدنش ‍ از زندگی انسانی را، روی آوردن به اسلام دانستند. (180/6 و 437/5) سرانجام مردم مسلمان ایران نیز برای بیرون رفت از بحران ، تئوری معنویت گرایی امام را پذیرفتند. از همین جا فطرت پاک و ریشه های خدا باوری مـوجـود در قـلوبـشـان جـانـی تـازه گـرفـت و وجـودشـان را از ایـمـان ، توکل بر خدا و عشق به معبود و در یک کلام ، معنویت پر کرد؛ معنویتی که چاره ساز شد و جریان تاریخ را عوض کرد:

((مـلت ما جریان تاریخ را عوض کرد! آنها [رژیم پهلوی و حامیانش ] هم حساب همه چیز را می کردند الاّ یک حساب ، و آن حساب معنویت [بود].)) (310/6)

4. قیام ، تکلیف الهی

حضرت امام (ره ) قیام علیه حکومت ظالم را تکلیف الهی تشخیص داده بودند: (ر. ک : 151/1 و 166/1) از جـمـله : ((مـا می گوییم چرا کارهایی را که به خلاف دین است انجام می دهد؟ شـاه مـی خـواهـد مـثـل پـدرش بـی دیـنی را رواج دهد. ... اکنون ... ما هم باید به یاری خدا مخالفین دین را سرنگون کنیم .)) (232/1)

ایـشـان در این باب می فرمایند: ((خداوند تبارک و تعالی می فرماید: فقط یک موعظه من دارم ... : اِنَّمـا اَعـِظـُکـُم بِواحِدَةَ ان تَقُوموا للهِ؛ وقتی که دیدید که دین خدا در معرض خطر است ، برای خدا قیام کنید.))

((امـیـر المـؤ منین (ع ) می دید که دین خدا در خطر است ، معاویه دارد وارونه می کند دین خدا را، برای خدا قیام کرد. سید الشهدا هم همین طور، برای خدا قیام کرد... .

((هر وقت دیدید که بر ضدّ اسلام ، بر ضد رژیم انسانی ، اسلامی ، الهی خواستند قیام کـنـند، خواستند وارونه کنند مسائل اسلام را، به اسم اسلام ، اسلام را بکوبند، اینجا لله باید قیام کرد.)) (10/8)، همچنین ((قیام علیه ظلم سیره انبیاء بوده است .)) (152/4)

رهـبـر کـبـیر انقلاب ، آن فقیه آگاه و دین شناس ، با تکلیف دانستن قیام علیه حکومت مقتدر، مـسـلح ، دارای پـشتوانه ای جهانی ، دارای سازمان اطلاعاتی بسیار کار کشته ، امّا ظالم و خائن به ملّت ، به نهضت مردم برای سرنگونی شاه ، رنگ خدایی زدند و از مردم خواستند که در قیام خود خدا را و انجام وظیفه الهی را در نظر بگیرند تا قیامشان به ثمر برسد. (511/5)

شیوه حرکت را نیز همان شیوه و منطق صدر اسلام معرفی کردند: ((ما همان منطق مسلمین صدر اسـلام را کـه اگـر در جـنـگ کـشـته شویم به بهشت می رویم و اگر بکشیم به بهشت می رویم ، همان منطق را داریم .)) (124/4)

5 . تحول روحی در مردم

و چـنـیـن بود که تحولی عظیم در روح مردم ایران و به ویژه جوانان ، در روی آوردن به اسـلام ، ایـمـان و مـعنویت پدید آمد و ((تحولی که در نفوس مسلمین پیدا شد، رمز پیروزی بود.)) (339/6)

امـّا ((ایـن تـحـول ، یـک تـحـول الهـی بـود و یـک دسـت غـیـبـی مـردم را ایـن طـور مـتـحـول کـرد)) (426/8 ، 188/8) و ((خـدا خـواسـت کـه بـا قـدرت الهـی ایـن تحول پیدا شود.)) (229/7) و (234/9 و 481)

ایـجـاد تـحـول روحـی بـه قـدرت و خـواست خداوند (58/3/26) و در نتیجه محکم تر شدن اعتقادات دینی ، و فداکاری مخلصانه در راه خدا، فضای کشور اسلامی را سرشار از عطر و طـعـم مـعـنـویـت کـرد و حـضـور مـعـنـویـت نـیـز زمـیـنـه را بـرای نزول امدادهای غیبی خداوند فراهم نمود:

((تـحـول ، مـعـجـزه ی الهـیِ خـدای تـبـارک و تـعـالی ، در مـدت کـمـی هـمـچـون مـتـحـول کـرد ایـن ارواح طیّبه و این نفوس قدسیّه را که در خیابانها راه افتادند و فریاد کـردنـد مـرگ بـر ایـن سـلطـنت پهلوی !... این تحول یک معجزه واضحی است که در مدتی کوتاه برای همه اقشار این ملت پیدا شد.)) (229/6)

البـتـه سـنـت الهـی بـر آن اسـت کـه ((اگـر قـیام لله شد، پشتیبانش هم الله است ... شما مـلاحـظـه کـردیـد که از اول نهضت تا کنون چه علائم غیبی پیدا شده است و چه تاءییدات الهی در این نهضت پیدا شده است . این ، دلیل بر این است که نهضت شما لله بوده است .)) (138/13)

اعـتـقـاد مـردم بـر ایـن کـه کـار آنـان خـدایـی اسـت ، آنـان را بـر آن داشـت کـه تـا بـا اتکال به خداوند متعال ، مادیات را هیچ بپندارند و تنها برای خدا قیام کنند:

((ایـن دسـت غیب است که این تحولات را در کشور ما ایجاد کرده است ... این خداست که در یک شـب کـَاَنـّه قـلبـهـای ایـن مـلت را مـتـحـول کـرد و تـمـام ایـن مـلت را در مـقـابـل آن قـدرتهای بسیار عظیم شیطانی به ایستادگی واداشت و دست همه قدرتها را از کشورمان کوتاه کرد... .

ایـن مـلت را خـدای تـبـارک و تعالی با دست عنایت خودش و با قدرت کامله خودش قدرتمند کـرد و مـتـحول کرد به انسانهای الهی ، انسانهایی که برای خدا قیام کردند و برای خدا ادامه می دهند.)) (382/15)

((ایـن غیر از تقدیر الهی ، غیر از حکم الهی نیست ! ایمان است ، اگر ایمان نبود نمی شد. ایـمـان بـه خـدا ایـن کـار را کـرد... قـدرت ایـمان غلبه کرد بر قدرتها و الا ما که چیزی نداشتیم !)) (347/6)

((ایـن قـوه ایمان است که مردم را سرتاسر ایران بسیج کرد. این دست غیبی الهی بود که مردم ایران را سرتاسر از بچه دبستانی تا پیرمرد بیمارستانی با هم همصدا و با هم ، هـم مـطـلب کـرد... قـدرت ایـمـان ، قـوه اسـلام ، قدرت معنوی ملت ایران پیروزی را به ما ارزانی داشت .)) (361/6)

6 . مطرح نبودن مادیات ، و از سر هوا گذشتن

اسـتـاد شـهـیـد مـرتـضی مطهری درباره نقش معنویت در پیشبرد انقلاب می فرماید: ((اگر مـعـنـویـت را فـرامـوش کـنـیـم ، انـقـلاب خـود را از یـک عـامـل پیش برنده محروم کرده ایم .)) و در پاسخ آنان که رسیدن به عدالت را شعار خود قرار داده بودند، تاءکید داشتند که : ((بدون معنویت ، عدالت امکان پذیر نیست .))235

امـّا بـرای رسـیـدن به معنویت باید از سر هوا و هوس برخاست و قدم در جاده ((گذشتن از مـادیـات )) نـهـاد. امـت امـام ، چـنین کردند و ثمره آن را هم که همان پیروزی معجزه آسا بود، چیدند:

((ایـن الغای افکار متعدد و پشت کردن به خود و رو کردن به خدا؛ حقیقت این است که ملت ما به خودش پشت کرد [و] به خدا رو آورد. آن چیزهایی که نفسش خواهش داشت ، توجه به آن نداشت . همه توجهش به این بود جمهوری اسلامی را ایجاد کند.))

((این ، توجه به خدا بود، از خود گذشته بود، به خدا پیوسته بود. این رمز بود، این رمز پیروزی است .)) (58/1، 368/11)

7. شهادت طلبی ، اوج معنویت و رمز پیروزی

امـام امـت (ره ) بـدون اتـکـا بـه شـرق و غـرب و بـدون اسـتـفـاده از روشـهـای رایـج مـانـند تـشـکـیـل حـزب ، تاءسیس روزنامه و یا روشهای مسلحانه ، نهضت را شروع کردند. ایشان فقط با اتکا بر قدرت لایزال الهی و مدد گرفتن از مردم در صحنه ی اجتماعی توانستند انگیزه مردمی را بر اساس باورهای دینی و مفاهیمی چون محرم ، عاشورا، شهادت ، و بدون وعده های مادی مدیریت کرده ، انقلاب عظیم اسلامی را به پیروزی رسانند.

((رمـز پـیـروزی مـا ایـن بـود کـه جـنـبـه فـقـط سـیـاسـی نـبـود، فـقـط بـرای نـفـت و امثال اینها نبود، جنبه معنوی بود، اسلامی بود. جوانان آرزوی شهادت می کردند.)) (23/7)

معنویت امام آنچنان تحولّی در مردم ایجاد کرد که ((شهادت )) بزرگ ترین آرزوی جوانان و فـوز عـظـیـم شـد: ((مـلت مـا کـه در ایـن نـهـضـت پـیـروز شـد، ایـن فـقـط بـرای اتکال به خدا بود... . آن تحول این طور بود که شهادت را برای خودشان فوز عظیم می دانستند. ... این رمز پیروزی بود.)) (502/6)

((ملّت ما عاشق شهادت بود با عشق به شهادت این نهضت پیش رفت . اگر این عشق و علاقه نبود، ما هرگز در مقابل آن همه قدرت پیروز نمی شدیم ! مشت غلبه کرد بر تانک ها، بر تـوپ هـا. ایـن ایـمـان بود. این برای این بود که جوان های ما از مردن نمی ترسیدند. [و] شهادت را فنا نمی دانستند، شهادت را یک زندگی جاویدان می دانستند.)) (332/9)

آرزوی کـشـتـه شـدن در راه مـعـشـوق و مـعـبـود، بالاترین درجه عرفان و معنویت است و رمز پـیـروزی : ((رمـز پـیـروزی ایـن اسـت کـه شـهـادت را آرزو بکنند و به حیات ، حیات مادی دنـیـایـی ، حیوانی ارزش ‍ قائل نباشند... . این رمز [پیروزی ] است که قرآن آورده است .)) (503/6)

یـکـی از عـوامـل مـهـم در هـر قـیـام و یـا در هـر جـنگی ، شجاعت و نترسیدن سربازان و قیام کـنـنـدگـان اسـت . جـنـگ روانـی در اصـل بـرای ایـجـاد رعـب در دل دشـمـن طـراحـی و اجـرا مـی شـود. امـّا در پـرتـو ایـمـان بـه خـدا و مـعـنـویـتـی کـه در دل مردم ، در برهه شکل گیری انقلاب ایجاد شد، مردم و به ویژه جوانان ، جراءتی عظیم در دل خـود یـافـتند و همین جراءت ، آنان را در مقابل همه قدرت رژیم استوار نگاه داشت تا توانستند فجر پیروزی را به تماشا بنشینند.

((رمـز پـیـروزی ، اتـکـای بـه قـرآن و ایـن شـیـوه شـیـعـه مـقـدس کـه شـهـادت را اسـتـقـبـال مـی کـردنـد بـوده ، خـوف در دل آنـهـا نـبـود! در عـیـن حـال کـه تـانـک هـا و مـسـلسـل هـا بـه روی آنـهـا آتـش مـی گـشـود، آنـهـا اسـتـقـبـال مـی کـردنـد، خـوف نـداشـتـنـد. مـشـت بـر تـانـک غـلبـه کـرد! مـشـت بـر مـسـلسـل غـلبـه کرد! مشت بر ابرقدرت ها غلبه کرد! این رمز را حفظ کنید... ملت ما تا با خداست ، پیروز است .)) (24/7)

8 . ایمان ، شالوده معنویت و پیروز کننده انقلاب

قـدم اول در رسـیدن به معنویت ، ایمان به خدا و روی آوردن به خالق هستی است . این قدم نخست در شرط تحول مردم و مسلح شدن به معنویت و سرانجام پیروزی است :

((آفـریـن بر این قدرت ایمان و قدرت بازوی عزیزان و صدها آفرین بر امّتی که خود را و جـوانـان خـود را از لجـنـزار و کـانون فساد و تیره روزی که رژیم شاهی برای آنان فراهم کرده بودند رها ساخته و به اوج عظمت و معنویت رساندند.))

((شـمـا سـربـازان اسـلام ، شـمـا جوانمردان با ایمان ، با ایمان خودتان شکستید این سدّ بـزرگ را، شـکـسـتـیـد ایـن قـوت طـاغـوتی را و این قوّه ی شیطانی را. شما با ایمان این پیشرفت را کردید. ... و خداوند شما را پیروز کرد و خدا شما را پیروز می کند. مادامی که به خدا توجه داشته باشید.)) (136/7)

معنویت ، همانا ایمان و توجه به خدای تبارک و تعالی است :

((ایـن آزادی ... ایـن اسـتـقـلالی کـه خـدای تـبـارک و تـعالی به ما داده است و دست اجانب را کـوتاه کرده است ، این برای خاطر آن قدرت ایمان و وحدت کلمه و توجه به خدای تبارک و تـعـالی بـود کـه دسـت عـنـایـت حـق تـعالی بر سر این ملت سایه افکند و این پیروزی حاصل شد.)) (243/8)

((اجـتـمـاعات یا قوای مادی و معنوی و نیروی ایمان پیش رفتند و این نهضت عظیم را به پا کردند و آن قدرت های شیطانی را شکستند.)) (223/8)

(و سـرانـجـام آن کـه :) ((مـعنویت غلبه کرد بر مادیت ؛ خدا غلبه کرد به شیطان و غلبه دارد بـر شیطان !)) (427/8) ((ملّت ما برای خدا قیام کرده است و ملّتی که برای خدا قیام کند، از هیچ چیز نمی ترسد و آسیب نمی بیند.)) (26/13)

(و تـوصـیه :) ((عزیزان من ! ایمان خود را قوی کنید، گمان نکنید که قدرت مادی این کار را کرد. این حساب معنوی است و نه حساب مادی !)) (310/6)

((همان روحیه ای که در زمان رسول الله (ص ) برای مردم پیدا شده بود... . این روحیه در مـلّت مـا پـیـدا شده بود... . آنچه ما را غلبه داد، این روحیه بود، فلسفه نبود، جهان بینی نـبـود، اسلام شناسی نبود. هیچ این حرف ها نبود! (492/6) این چیزی [روحیه ای ] که شما را غـلبـه داد، مادامی که آن هست پیش شما، شما پیروزید! دعا کنید باشد! جدّیت کنید، جدّیت کـنـیـد کـه نـگـهـش داریـد. خـدا بـه شـما عنایتی کرده است . این عنایت را حفظش کنید! نگهش دارید!)) (203/8)

نتیجه

((مـا مـی دانـیـم کـه ایـن انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران کوتاه کرد، با تاءییدات غیبی الهی پیروز شد. ... بنابراین نباید شک کرد که انقلاب اسلامی ایـران از هـمه انقلاب ها جداست : هم در پیدایش ، هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام .)) (401/21) شما گمان نکنید که [در مبارزه با رژیم مسلح شاه ] ایران دارای سلاح بـود. ایـران سـلاحـش سـنگ بود، چوب و مشت [...] لکن سلاح معنوی داشت . سلاح معنوی اش ایـمـان بـه مـکـتـب ، خـدای تـبـارک و تـعـالی ، توکل به مبداء قدرت و وحدت کلمه بود.)) (84/13)

((رمز پیروزی شما اول ایمان ثابت و بعد وحدت کلمه بود.)) (310/6) ((پیروزی موافق هـیـچ حـسـابـی [مادی ] نبود. آنها حساب های مادی را دارند... این حساب معنوی است نه حساب مـادی .)) (310/6) ((مـادامـی کـه آن [روحـیـه مـعـنـویِ زمـان رسـول الله ] هـست ... شما پیروزید.)) (203/8) ((و خداوند شما را پیروز کرد و خدا شما را پیروز می کند مادامی که به خدا توجه داشته باشید!)) (136/7)

پینوشتها:

230. جعفر بن محمد بن قولویه ، کامل الزیارات ، ص 387.

231. بـه عـنـوان نـمـونـه ، رابـرت لونـی و تـدا اسـکـاچـیل به ترتیب در کتاب های ریشه های اقتصادی انقلاب ایران و دولت تحصیلدار و اسـلام شـیـعـی در انـقـلاب ایـران ، بـه بـررسـی نـقـش عـامـل اقـتـصـادی ، مـارویـن زونـیس و فرخ مشیری به ترتیب در کتابهای شکست شاهانه و دولت و انـقـلاب اجـتـمـاعـی در ایـران ، به نقش روان شناختی ، ایرواند آبراهامیان و مثیاق پـارسـا بـه ترتیب در کتابهای علل ساختاری انقلاب ایران و ریشه های اجتماعی انقلاب بـه عـلل سـیـاسـی ، عـلی دوانـی و حـامـد الگـار و گـیلزکپل ، به ترتیب در کتابهای نهضت روحانیون ایران ، ریشه های انقلاب اسلامی ، و انـتـقـام خـداونـد بـه عوامل فرهنگی و سرانجام مایکل فیشر، نیکی کری و فرد هالیدی در کـتـابـهـا و مـقـاله اخـتـلاف مـذهـبی تا انقلاب ، ریشه های انقلاب ایران و ((انقلاب ایران : تـوسـعـه نـامـوزون و مـردم گـرایـی مـذهـبـی )) مـجـمـوعـه عوامل موثر در وقوع انقلاب اسلامی در ایران را بررسی کرده اند.

232. بـرای سـهـولت در آدرس دهـی بـه سـخـنـان حضرت امام (ره )، از این پس تنها به شماره صفحه و شماره جلد کتاب صحیفه امام (ره ) (مجموعه آثار امام خمینی (ره )، مؤ سسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی ، تهران ، 1378) اکتفا می شود.

233. ولایت فقیه ، امام خمینی (ره )، (مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره )، تهران ، 1377) ص 28 ـ 29.

234. چهل حدیث ، امام خمینی (مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، تهران ) حدیث بیستم .

235. پیرامون انقلاب اسلامی ، مرتضی مطهری ، ص 128.

236. مـانـنـد مایلز (Miies .R.T) که در آثار خود منکر معنای روشن و محصلی از غیب و خدا است .

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 30 فروردین 1392 و در ساعت 01:32 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
عملیات خیبر
پس از فتح خرمشهر و عقب نشینی سراسر ارتش عراق، دشمن برای دست یابی به پدافند مطمئن تدابیری به کار بست؛ به گونه ای که در مناطق کوهستانی، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشت؛ و در مناطق پست، با به کارگیری موانع مصنوعی موقعیت خود را تحکیم بخشید. در عین حال، دشمن از موانع طبیعی نیز به منظور ایجاد اطمینان بیشتر بهره می گرفت.

در این میان، رودخانه عریض اروند و منطقه وسیع هورالعظیم از نگرانی دشمن نسبت به تهاجم قوای ایران کاسته بود. این موضوع در منطقه هورالعظیم بیشتر مشهود بود، به طوری که دشمن هیچ گونه مانعی را برای ایجاد پدافند در غرب این منطقه در نظر نگرفته بود. عراق هرگز نمی پنداشت آب گرفتگی وسیع هورالعظیم برای نیروهای پیاده ایران قابل عبور باشد؛ و نیز گمان نمی کرد قوای مسلح ایران تلاش اصلی خود را در این منطقه قرار دهند.

هم چنین عراق در سال های سوم و چهارم جنگ تاکتیک های جدیدی اتخاذ کرد، که طبعا نیازمند به کارگیری تاکتیک ها و تدابیر جدید بود. به منظور برهم زدن معادله نظامی جنگ به نفع جمهوری اسلامی و به دست گرفتن ابتکار عمل، منطقه هور با سه ویژگی انتخاب گردید:

1- ضعف و ناتوانی دشمن در عملیات آبی – خاکی.

2- سرعت عمل.

3- غافلگیری.

منطقه هور با توجه به تجارب به دست آمده از عملیات رمضان تا والفجر 4 و با در نظر گرفتن توان خودی و دشمن، و نیز نقش زمین و تاثیر گذاری آن، انتخاب شد. نظر به راکد بودن نسبی آب هور و وسعت بیش از اندازه آن، که طبعاً منجر به طولانی شدن عقبه های نیروهای خودی می شد و نیز فقدان زمین مناسب جهت قدرتمندی و قابلیت های نیروهای خود (پس از عملیات رمضان تا قبل از خیبر)، از جمله شرایط و عواملی بود که موجب می شد دشمن تصور عملیات گسترده را از طرف هور نداشته باشد و همین تصور باعث گردید که عراق، از جزایر مجنون شمالی و جنوبی و شرقی دجله تنها با چند گردان پدافند نماید.

در این میان، اجرای عملیات والفجر مقدماتی در منطقه شمال هور، به رغم نتایج غیرمطلوب آن، نتیجه ای بزرگ – هر چند غیر مستقیم – بر جای گذارد. عملیات در منطقه چزابه، شناسایی موقعیت ضعیف دشمن در منطقه هور را در پی داشت.

فرماندهان سپاه پاسداران که به مناسبت عملیات والفجر مقدماتی در آن منطقه حضور یافته بودند، با مشاهده نقاط ضعف دشمن، سریعاً به طراحی عملیات خیبر پرداختند و با استفاده از تجربه حاصل از عملیات والفجر مقدماتی، ضریب امنیت را شدت بخشیده و رعایت حفاظت اطلاعات را اصل قرار دادند. مضافاً به این که دو نکته مهم دیگر در دستور کار قرار گرفت. نکته اول، فعالیت های شناسایی بود که با توجه به رعایت اصل حفاظت، به نیروهای بومی سپاه خوزستان واگذار شد.

نکته دوم، تغییر در سازمان رزم سپاه پاسداران و ایجاد قابلیت عملیات آبی – خاکی بود که باید متحقق می شد ، بر همین اساس، یگان دریایی سپاه (قرارگاه نوح) تشکیل شد. در عین حال، برای جلوگیری از هوشیاری دشمن، قرارگاه دریایی سپاه در بوشهر فعال گردید تا به این وسیله تلاش جدید به منظور افزایش فعالیت در خلیج فارس تلقی گردد.


اهداف عملیات

هدف از عملیات خیبر عبارت بود از انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تامین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلائیه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله می کردند. در نظر بود که خشکی شرق دجله از طریق هور تصرف شود تا دشمن نتواند از سمت شمال سپاه سوم را تقویت کند.


منطقه عملیات

منطقه عملیاتی که در شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه واقع شده است، از شمال به العزیر و از جنوب به القرنه – طلائیه محدود می گردد.

این منطقه دارای دو نوع طبیعت متفاوت است: هور و خشکی. قسمت خشکی، که حداقل عرض آن 8 کیلومتر و حداکثر 10 کیلومتر است، توسط دو هور بزرگ – هورالهویزه در شرق و هورالحمار در غرب آن – احاطه شده است.

هم چنین، منطقه مذکور توسط رودخانه دجله به دو قسمت شرقی – غربی تقسیم می شود که 3/4 آن در شرق رودخانه قرار دارد. جاده مواصلاتی عماره – بصره نیز در غرب رودخانه واقع است.

در داخل منطقه مزبور جزایر شمالی و جنوبی مجنون واقع است. هم چنین تاسیسات دیگری وجود دارد که عبارتند از: دکل های برق، دکل های تقویتی رادیو و تلویزیون، تاسیسات و کارخانجات کاغذ سازی، چاه های نفت و ...

هور منطقه ای است هم سطح دریا که در بعضی مناطق سطح آب آن 2 تا 3 متر بالاتر از آب دریاست و به طور کلی نسبت به مناطق هم جوار گود می باشد و در مسیر رودخانه های قدیمی و دایمی به وجود می آید و دارای روییدنی هایی به شرح زیر است:

1- نی با ارتفاع 2 تا 7 متر که عمدتاً در جاهای عمیق می روید.

2- بردی که معمولاً ارتفاع آن بین 1 تا 2 متر است.

3- چولان که در جاهای کم عمق می روید و ارتفاع آن کمتر از 50 سانتی متر است.

به علت پوشش فشرده سطح هور از نی، بردی و چولان، تردد در آن تنها از معابری خاص (آبراه ها، نهر ها و یا محل عبور حیوانات وحشی) امکان پذیر است.


علت انتخاب هور

علاوه بر آنچه قبلاً ذکر شد، علت انتخاب هور به لحاظ عوامل زیر بود:

1- پرهیز از تک جبهه ای (حمله رویاروی و مستقیم به دشمن را تک جبهه ای می گویند).

2- حمله به جناح دشمن؛ شکل حضور دشمن در منطقه شرق بصره به گونه ای بود که الحاق نیروهای خودی در طلائیه و سپس رسیدن به عقبه دشمن در نشوه، جناحی عمده از دشمن به تصرف در می آمد که تزلزل خطوط دشمن را در پی داشت.

3- عدم تصور دشمن نسبت به انجام عملیات در هور.

4- بکر بودن منطقه.

5- غیرممکن بودن مانور زرهی برای دشمن.


استعداد دشمن

منطقه مورد نظر برای عملیات در حوزه استحفاظی سپاه سوم عراق قرار داشت و در جریان عملیات یگان های زیردر این منطقه حضور یافتند:

الف – یگان های پیاده :

- تیپ های 3، 5، 11، 18، 605، 702، 704، 93، 95، 96، 701، 501، 35، 419، 108، 113، 427، 36، 22، 23، 28، 418، 422، 19 پیاده.

ب – یگان های رزهی:

- تیپ های 30، 16، 6، 56، 14، 26 و 37 زرهی و تیپ 55 مختلط.

ج – یگان های مکانیزه:

- تیپ های 25، 8، 27، 15 و 20 مکانیزه.

د – گارد مرزی و گارد ریاست جمهوری:

- تیپ های 5، 8 و 11 گارد مرزی و یک تیپ از گارد ریاست جمهوری.

هـ – نیروی مخصوص:

- تیپ 65 .

و – جیش الشعبی و کماندو:

- بیش از 10 گردان.

ز – توپخانه:

- حدود 30 گردان.


قوای خودی

هدایت و فرماندهی عملیات بر عهده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) بود. دو قرارگاه اصلی (کربلا و نجف) و پنج قرارگاه فرعی (نصر، حنین، بدر، حدید و فتح) تحت امر قرارگاه مرکزی بودند. یگان های عملیاتی نیز به شرح ذیل بود:

الف – سپاه پاسداران:

- لشکرهای 5 نصر، 8 نجف اشرف، 31 عاشورا، 19 فجر، 41 ثارالله، 17 علی ابن ابی طالب (ع)، 14 امام حسین (ع)، 27 محمد رسول الله (ص) و 7 ولی عصر(عج).

- تیپ های مستقل 15 امام حسن (ع)، 10 سید الشهدا(ع)، 44 قمر بنی هاشم(ع)، 33 المهدی (عج)، 18 الغدیر و 21 امام رضا(ع).

- تیپ های مستقل زرهی 72 محرم، 20 رمضان و 28 صفر.

- یگان دریایی (قرارگاه نوح).

- در مجموع، سپاه پاسداران 220 گردان عملیاتی در اختیار داشت و استعداد توپخانه آن نیز 7 گردان بود.

ب - ارتش جمهوری اسلامی:

- لشکر های پیاده 77، 21، 28 و 55.

- لشکرهای زرهی 81، 16 و 92.

قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) به عنوان قرارگاه مرکزی:

قرارگاه نجف تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) فرماندهی قرارگاه های فرعی را به عهده داشت:

قرارگاه نصرهدایت لشکر 5 نصر و تیپ 15 امام حسن(ع) را به عهده داشت.

قرارگاه حدید هدایت تیپ 44 قمر بنی هاشم و تیپ 21 امام رضا (ع) را به عهده داشت.

قرارگاه فتح هدایت لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و تیپ 33 المهدی (عج)+ تیپ 18 الغدیر را به عده داشت.

قرارگاه حنین هدایت لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) و لشکر 41 ثارالله و تیپ 10 سیدالشهدا(ع) را برعده داشت.

قرارگاه بدر هدایت لشکر 8 نجف، لشکر 31 عاشورا، لشکر 19 فجر را به عهده داشت.

قرارگاه کربلا هدایت نیروهای زیر را به عده داشت.

از ارتش لشکرهای 77، 21 و 28 پیاده و لشکر 8 زرهی.

از سپاه لشکر 14 امام حسین (ع)، 7 ولی عصر (عج) و تیپ زرهی 72 محرم.

لازم به ذکر است که لشکر 16 و 92 زرهی ارتش در حین عملیات به کار گرفته شدند.


طرح عملیات

دو قرارگاه کربلا و نجف ماموریت داشتند ضمن تامین اهداف محوله، روی پل دوعیجی در شمال نشوه (غرب نهر کتیبان) الحاق کرده و سپس به سوی بصره ادامه عملیات دهند.

قرارگاه کربلا می بایست با عمل ازمحور زید و چسبیدن به نهر کتیبان جهت مسدود کردن منطقه ورودی دشمن در دو عیجی اقدام می کرد. قرارگاه نجف نیز پس از دستیابی به العزیر و القرنه و تصرف جزایر مجنون و الحاق به طلاییه، جهت بازکردن جاده طلاییه – نشوه که تنها امید برای ادامه عملیات و انتقال نیرو و مهمات بود، اقدام نماید. یگان های تحت امر این قرارگاه می باید با عبور از طلاییه به سمت نشوه و تامین آن در پل دوعیجی به قرارگاه کربلا(نیروهای ارتش)ملحق می شدند. قرارگاه نجف برای تصرف اهداف خود به تشکیل پنج قرارگاه فرعی (نصر، بدر، حنین، حدید، فتح) مبادرت می ورزید.

قرارگاه دیگری با نام نوح(ع) وظیفه ترابری دریایی و پشتیبانی یگان های عمل کننده را برعهده داشت.

شرح عملیات خیبر


نکته قابل توجه قبل از آغاز تک، حضور گسترده نیروهای مانور قدس در مناطق عملیاتی، پس از انجام مانور در مراکز مختلف شهرستان ها بود. علاوه بر این، با توجه به مانور قدس و تهدید و اقدامات جنون آمیز دشمن و حمله موشکی به دزفول و بمباران شهرهای کرمانشاه، ایلام، رامهرمز و ...، جو کلی جنگ در کشور، شکل خاصی به خود گرفته بود.

عملیات در ساعت 21:30 روز 3/12/1362 با رمز یا رسول الله آغاز شد. در مرحله اول نیروهای قرارگاه نجف با تهاجم سراسری در مناطقی همچون تنگه و شهر القرنه، جاده بصره – العماره و نیز جزایر شمالی و جنوبی مجنون استقرار یافتند. در این میان، قرارگاه کربلا که در محور زید وارد عمل شده بود، با به دست آوردن کمترین موفقیت موجب بازگشت یگان های ارتش به مواضع قبلی خود شد.

در مرحله دوم عملیات، دو تلاش اصلی در محور جزایر مجنون و طلاییه به منظور الحاق و سپس پیشروی به سمت نشوه در نظر گرفته شد؛ بنا به عللی پیشروی انجام نشد. در مقابل، دشمن به تدریج خود را بازیافته و پس از کشف اهداف عملیات و محورهای اصلی تک، تلاش اصلی خود را ابتدا روی پاکسازی حوالی جاده بصره – العماره گذارد و سپس روی طلاییه متمرکز شد.

در ادامه عملیات، پس از آن که محور زید با عدم موفقیت مواجه شد، لشکر 14 سپاه پاسداران که تحت امر قرارگاه کربلا (ارتش) بود، آزاد شده و به همراه لشکر 27 ماموریت طلاییه را به عهده گرفت. در آن شب نبردی سخت درگرفت که تا صبح به طول انجامید . در این میان، فشار دشمن همچنان ادامه داشت و با آن که محور جاده طلاییه – به طول 6 کیلومتر– در اختیار نیروهای خودی بود، لیکن وسعت کم منطقه مانور از یک سو و آتش انبوه و بسیار زیاد دشمن از سوی دیگر، امکان پیشروی الحاق با محور جزایر مجنون را ناممکن ساخته بود. به همین خاطر از ادامه عملیات در طلاییه صرف نظر شد و به این ترتیب اهداف عملیات خیبر به حفظ جزایر مجنون محدود شد.

بر همین اساس و با توجه به فشارهای دشمن، مرحله سوم عملیات به منظور تثبیت موفقیت خودی در جزایر انجام شد. دشمن که هر گونه حضور نیروهای ایرانی در هور را خطری برای جاده بصره – العماره می دانست با اجرای آتش شدید و توان پیاده وزرهی می کوشید جزایر مجنون را بازپس گیرد. این در حالی بود که نیروهای خودی خسته از چند روز جنگ، نداشتن عقبه نزدیک و نیز عدم حمایت آتش توپخانه، به مقاومت خود ادامه می دادند. متقابلاً، دشمن با تمرکز صدها قبضه توپ روی جزایر و بمباران مداوم آن ها با هواپیما و نیز در اختیار داشتن عقبه خشکی با واحدهای زرهی خود فشارهای متعدد و طاقت فرسایی را وارد می ساخت.

به رغم وضعیت یاد شده، نیروهای خودی می کوشیدند به هر صورت ممکن جزایر را حفظ نمایند. براین اساس، سپاه پاسداران با تمام استعداد خود جهت دفع تهاجم دشمن و حفظ جزایر در آن جا استقرار یافت.

نهایتاً دشمن که در مقابل خود مقاومتی غیر قابل تصور و پیش بینی مشاهده می کرد، به تدریج از بازپس گیری جزایر ناامید شد و به تحکیم مواضع پدافندی خود مبادرت ورزید.


نتایج عملیات

عملیات خیبر که به آزاد سازی منطقه ای به وسعت 1000 کیلومتر مربع در هور، 140 کیلومتر مربع در جزایر مجنون و 40 کیلومتر مربع در طلاییه انجامید، موجب افزایش عزم بین المللی در جهت کنترل ایران و جلوگیری از شکست عراق گردید؛ به گونه ای که از تاریخ 3/12/1362 (زمان آغاز عملیات خیبر) تا تاریخ 30/7/1363 تعداد 474 طرح صلح از سوی 54 کشور مختلف جهان ارایه شد. شورای امنیت سازمان ملل نیز در تاریخ 11/3/1363 قطعنامه552 خود را در خصوص پایان دادن به جنگ ایران و عراق تصویب نمود. این در حالی بود که هیچ یک از قطعنامهو طرح های مذکور نظر ایران را تامین نمی کرد.

هم چنین، در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تاثیر تجهیزات دریایی و آبی – خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و نیز سپاه پاسداران به یکی از ضرورت های حساس و حیاتی در تکمیل و توسعه سازمان خود آگاه گردید و آن لزوم ایجاد تقویت و توسعه یگان های دریایی برای انجام عملیات های آبی – خاکی بود. این رهیافت، قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه های بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیات های بدر، والفجر8، کربلا3، 4 و 5 و نیز زمینه ای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران گردید.

تلفات و ضایعات عراق در این عملیات به شرح ذیل می باشد:

- کشته و زخمی شدن حدود 15000 نفر.
- به اسارت درآمدن 1140 نفر .
- انهدام 150 تانک و نفربر و 200 خودرو.
- به غنیمت در آمدن 10 تانک و 60 کامیون.
- انهدام 21 تیپ به میزان 20 تا 100 درصد

منبع: سایت تبیان
سایت ساجد

 
| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 18 اسفند 1391 و در ساعت 12:11 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
راهیان نور - شرهانی


مظلومیت محرم

نام پاسگاه مرزي است كه تقريباً در 100كيلومتري غرب انديمشك واقع شده است، پاسگاهی که خاک آن در دو عملیات پیروزمند محرم و والفجر یک بر قدمهای رزمندگان دلیر اسلام بوسه زد و از آن پس جاودانه شد.
امروزه شرهانی یادمانی است که در میانه مناطق چم هندی، چم سری و عین خوش واقع است، این یادمان به همراه یادمان های دوکوهه، فکّه و فتح‌المبین از شمالی‌ترین یادمان های سرزمینهای جنوب است و متأسفانه به همین دلیل از مظلومیت بیشتری برخوردار است، و سرزمینی که هنوز در آغوش آن پیکرهای پاک و مطهر شهدای بسیاری به امانت آرمیده است، کمتر مورد توجه کاروان هاست.
از زیباترین جلوه‌های ماندگار در این مقرّ تفحص، صحنه‌های مربوط به کشف و شناسایی پیکرهای پاک شهداست.

عشایر عراقی هم مرز با ایران، سرزمینی را به خاطر دارند که در اطراف گنبدی کوچک و طلایی، صدها پرچم به اهتزاز درآمده دارد. عراقیها به مقر تفحص لشگر 14 امام حسین(ع) مستقر در شرهانی، موقف الاعلام(سرزمین پرچمها) می گویند، و آن را از مقدسات ملت ایران می دانند.

از دوکوهه که کاروان حرکت کند، به طور متوسط یک ساعت بعد می رسد به روستای عین خوش و بعد از پل زرد رنگ، می رسد به سه راهی شهید خرازی، و در جادة شهید خرازی، بعد از چند کیلومتر، به دروازة آسمان، پل شهید ایوبی، می رسد.

بچه های ارتش در کنار مقتل شهدا، ایستگاه ایست و بازرسی دارند. پس از ایستگاه، به جاده ای قدم می گذارید که در عملیات محرم محور میانی بوده و .... تا مقر تفحص ده تا پانزده دقیقه فرصت دارید که خوب به اطراف نگاه کنید و آثار جنگ و سنگرهای قدیمی را ببینید. مقتل بسیاری از شهیدان و مقتل فرمانده گردان «یا زهرا»ی حسین صادقی هم در حاشیة همین جاده است. این جاده قلب منطقه ای است که چهار عملیات بزرگ و حدود ده عملیات کوچک و چندین تک دفاع متحرک عراق را به خود دیده است. این سرزمین را عراقیها چند بار تصرف کرده اند.

در عملیات محرم، سیصد متر از خاک ایران و دویست متر از خاک عراق، به دست رزمندگان اسلام افتاد؛ ولی در 21 تیرماه 67 عراق تک سنگینی زد و تا پل ایوبی جلو آمد. بعد از حملة عراق به کویت بود که شرهانی به ایران بازگشت.

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 18 اسفند 1391 و در ساعت 12:04 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
سلام بر عشق ...
قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند. ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهایی پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شنهای داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است . باز از فرسنگها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام .

همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند.

قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند. ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهایی پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شنهای داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است . باز از فرسنگها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند .

باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند . خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند اینچنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ... آری !

آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند . قربان آن انگشتی که وقتی برماشه بوسه می زد ، تمام کائنات بر آن بوسه می زدند . قربان آن نمازی که در سنگر شروع می شد و در بهشت به اتمام می رسید . ای مردم ! به حرم پاک امام قسم ، وقتی « بخشی » در کنج خاکریزی آرام گرفته بود ، تا ساعتها نمی دانستم که خواب است یا شهید گشته ، وقتی می گویم بخشی ، شما قلم بردارید و هر آنچه از خوبی می دانید بنویسید ، آنگاه چهره معصومش بر صفحه ظاهر می شود .

ای شهیدان ! گمان می کردیم گذشت زمان ، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود . اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند . ای مردم ! وقتی « برقه ای » تیر خورد ، تا لحظه آخر می خندید .. به خدا قسم می خندید . . من با همین چشمانم دیدم . وقتی می گویم « برقه ای » ، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید . ای مسلمانان ! به خداوندی خدا قسم « لطیفیان » در آخرین کلماتش با بچه ها شوخی می کرد . بروید از شلمچه بپرسید و وقتی می گویم لطیفیان ، شما جدیت و مردانگی را بگیرید و برایش اندام بسازید .

ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لبهای خشکیده تان در شلمچه ، اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم . هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم . خوشحالم که هنوز با کسانی رفت و آمد دارم که چون خودم داغ دیده و تنهایند . خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند .

ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ...

تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود ...

منبع: وبلاگ شلمچه

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 17 اسفند 1391 و در ساعت 11:58 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
آخرین نامه سفیر روشنگری(سید جمال الدین اسدآبادی)

سید جمال که در باب عالی در آنکارا زندانی بود، آخرین نامه ی خود را در سه شنبه 5 شوال 1314/9 مارس 1897، به یکی از دوستان ایرانی خود می نویسد و ناامید از نجات و حیات، کشته شدن خویش را انتظار می کشد. واپسین کلام سید آنچنان نغز و صریح است که نیاز به تحلیل ندارد.


«دوست عزیز! من در موقعی این نامه را به دوست عزیز خود می نویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات، نه از گرفتاری متألم و نه از کشته شدن متوحش. خوشم بر این حبس و خوشم بر این کشته شدن. حبسم برای ازادی نوع، کشته می شوم برای زندگی قوم. ولی افسوس می خورم از این که کشته های خود را ندرویدم. به آرزویی که داشتم کاملا نایل نگردیدم. شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل مشرق را ببینم. دست جهالت فرصت نداد صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم. ای کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه ی مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی نمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم، به نمو رسید. هر چه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید. در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه ی من، به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت. امیدواری ها به ایرانم بود. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند. با هزاران وعده و وعید به ترکیه احضارم کردند. این نوع مغلول و مقهورم نمودند. غافل از این که انعدام صاحب نیت، اسباب انعدام نیت نمی شود. صفحه ی روزگار، حرف حق را ضبط می کند. باری، من از دوست گرامی خود، خواهشمندم این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلکهای ایرانی من برسانید و زبانی به آن ها بگویید: شما که میوه ی رسیده ی ایران هستید و برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر زده اید، از حبس و قتال نترسید، از جهالت ایرانی خسته نشوید، از حرکات مذبوحانه ی سلاطین متوحش نگردید، با نهایت سرعت بکوشید با کمال چالاکی کوشش کنید، طبیعت با شما یار است و خالق طبیعت، مددکار. سیل تجدد، به سرعت به طرف مشرق جاری است. بنیاد حکومت مطلقه متعدم شدنی است. شماها تا می توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید، نه به قلع و قمع اشخاص. شما تا قوه دارید در نسخ عاداتی که میانه ی سعادت و ایرانی سد سدید گردیده، کوشش نمایید، نه از نیستی صاحبان عادات. هر گاه بخواهید اشخاص را مانع شوید، وقت شما تلف می گردد. اگر بخواهید به صاحب عادت سعی کنید، باز آن عادت، دیگران را بر خود جلب می کند. سعی کنید موانعی را که میانه ی الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمایید. گول عوام فریبان را نخورید.»

سید در اواخر عمر در ترکیه زندگی، و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی قرار داشت. وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی به اسلامبول رسید، به دستور امپراتور عثمانی، از بیشتر ایرانیان درباره ی ارتباط سید جمال و میرزا رضا تحقیق به عمل آمد و سرانجام پلیس عثمانی طی گزارشی نوشت: «سید جمال الدین ایرانی است و میرزا رضا به تحریک او مرتکب قتل شاه شده است.» سلطان عثمانی از سید جمال در هراس افتاد و دستور قتل او را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897، او را مسموم ساختند و جنازه ی او را در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک فرستادند. در سال 1324 شمسی، فیض محمدخان، سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید به دست آورد و بقایای جسد سید را در تابوتی به کابل انتقال داد.

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 12 اسفند 1391 و در ساعت 11:47 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
بررسی اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی و نقش او در سقوط استبداد
 
ویژگی های اقلیمی و نژادی و مذهبی درکشور پهناورمان فرهنگی بوجود آورده است، که هر زمانی که بیگانه پرستان و جباران زر و زور خواسته اند بر فضیلت های اخلاقی، دینی و اقلیمی آنها دست تجاوز دراز کنند آزاد مردان و مبارزانی آگاه و روشن ضمیر با تکیه به احکام قرآنی و تمیز بین خیر و شر به راهنمایی و هدایت مردم پرداخته اند.
سید جمال اسدآبادی این ذو فن قرن ما یکی از سنگرنشینان دیار حق و حقیقت است. انسان والایی که برای خونخواهی مردم مظلوم سرزمین های اسلامی دست از جان شست و با پیروی از اصول و موازین اسلامی و به حکم«و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا»موجبات وحدت و اتحاد مسلمین سراسر جهان را بوجود آورد. سید جمال از آن یگانه مردانی بود که می گویند جنگجویان شمشیرهای خود را پیش او غلاف می کردند زیرا که شمشیر جنگجو را به خطیب دادن لازمه ی آن در غلاف بودن است و این خطیب بزرگ شرق درنیت حصار حوصله زمان می تازد و با کلام آتشین خویش به دل تاریکی ها و ظلمت می زند و زنجیرهای تافته ابرقدرتهای غرب را که در پای اسارت زخمدار جامه تنیده است با تیغ برهنه ی کلام خویش در هم می درد سید جمال الدین اسدآبادی از جان گذشته استعمار را از ابعاد گوناگون مورد بررسی و تحلیل قرار می دهد و به این نتیجه می رسد که زیان بارترین پی آمد استعمار از بین بردن هویت فرهنگ و هویت ملت هاست. سیدجمال از همان اوان کودکی دارای ذکاوت و قریحه ای خدادادی بود چرا که هنوز بیش از 11 سال نداشت مورد توجه طلاب علوم دینی قرار گرفت و با قواعد عربی و تفسیر قرآن مجید آشنا شد و تحت تأثیر کلام راستین و حقه قرآن در او نیز جاذبیتی خدادادی پدید آمد و با سفرهای مختلف به دیار شرق و آشنایی نزدیک با زندگی مردم به دو قطبی بودن جهان پی می برد و به فاصله های زیاد بین کشورهای زیرسلطه و ممالک صنعتی آگاه می شود سید در می یابد که چگونه کشورهای قدرتمند جهان تمام مواد خام و کالاهای ذی قیمت ممالک عقب مانده را به سوی خود می برند و سپس با تغییر این مواد و تبدیل به مصنوعات قابل عرضه برای این کشورها پول این کشورها را نیز غارت می کنند سید جمال زمانی که بیش از هفده سال نداشت به هندوستان سفر می کند و در آن جا با علوم مغرب زمین آشنا می شود این دست مقارن با سلطه انگلیس از طریق کمپانی هند شرقی است و زمانی است که مردم مسلمان هند از ظلم و ستم و تجاوز بیگانگان بجان رسیده اند. لذا با همان محبوبیتی که دارد و با استفاده از جاذبه کلام خوش چهره کریه استعمارگر انگلیس را برای مردم هند به تصویر می کشد و به آنها می گوید که زمان سستی و تنبلی تمام شده و زمان بیداری و بیدارگری است و ریشه کن کردن رویاهیان عصر و زمانه است او با برپایی یک جنبش آزاد فکری و نهضت بیدارگری درهند هندیان را به مبارزه مسلحانه با استعمار بریتانیا فرا می خواند گر چه سخن رانی های او به مذاق هیئت حاکمه خوش نمی آید و دستور می دهد که سید هند را ترک کند سید جمال ناچار پس از دوماه هند را به سوی مصرترک می کند و از طریق ترعه سوئز با کشتی به مصر می رود لازم به تذکر است که این جهان گردی سید با زمینه سازی های قبلی انجام می گرفته و هدف و غرض او شناسایی استعمارگران و مبارزات آرام، و خردمندانه دور از تظاهر و ریا بوده اعتماد راسخ او به دین و شریعت و به مقدسات اسلام چراغی فرا راه کاروان انسان ساز عصر خود قرار داد تا راه را از کژراهه بشناسند و به دره ها و پرتگاههای عمیق سقوط نکنند بهمین منظوراو پس از هند، مصر را انتخاب می کند مردم مصر با سخن گرم و روح بخش او آشنائی داشتند و عده ای از دانشجویان مصری طی مسافرت به هند با سلوک و معرفت او آشنا بودند و از طریق اعلامیه هایی که منتشر می کردند ره آوردهای بزرگ و سترگ این انسان بزرگ تاریخ را بخورد عاشقان و حامیان او می دادند چهره آشنای او در مصر مورد استقبال یاران و دوستان مبارزان مصری قرار می گیرد اما کارگزاران استعمارانگلیسی با بهانه و اعتراض که سید جمال به هر کجا پا گذارد موجب نفاق بین مسلمین و مسیحیان می شود بعد از چهل روز دستور می دهند که او مصر را ترک کند سید بعد از مدتها کاویدن و تأمل کردن با همه تنگناها و کاستی ها با استقبال از خطرگاهها تصمیم به جهادی دیگر می گیرد و عازم ترکیه می شود در ترکیه نیز به ایراد سخنرانی و آگاهی و بیداری مردم می پردازد ارائه دیدگاههای پخته و سنجیده سیده مورد استقبال اکثریت مسلمانان ترکیه قرار می گیرد و خشم و نفرت را علیه استبداد برمی انگیزد و خطابه های او به جهت تأثیری که در مخاطبان می گذارد به (سحرالقلوب) لقب می یابد. در اینجاست که برای آنکه عنوان مدرسی در مسجد سلطان احمد را پیدا کند خود را«افغانی»می خواند گفتارسید که همه درباره اتحاد و اتفاق مسلمین بود همچون آتشی برجان های خفته می نشست و آنها را نسبت به مسائل و مشکلات زمان آگاه و بیدار می کرد حسن فهمی روحانی معروف عثمانی که عنوان شیخ الاسلامی داشت سید را موجب تنزل موقعیت و مقام خود می بیند و سعی در بیرون راندن او از ترکیه می کند و سرانجام در یک سخنرانی او را ملحد و کافر نام می برد و می گوید جمال الدین در سخنرانی های خود به مقام نبوت توهین نموده است این سخنان حسن فهمی خشم متحجرین را بر می انگیزد و تقاضای اخراج سید را از ترکیه صادر می کنند سید ابتدا به انگلستان می رود سپس چون انگلستان را برای هدف های خود مناسب نمی بیند به فرانسه سفر می کند در فرانسه به کمک یکی از مریدانش شیخ محمدعبده به نشر روزنامه عروه الوثقی اقدام می کند هدف سید از انتشار چنین مجله ای همان دست یازیدن به اهداف خویش یعنی به زیر پرچم اسلام قرار دادن تمام مسلمین جهان است.
هنگامیکه اولین جزوه ی این نشریه در محافل دور و نزدیک پخش شد آنچنان ضربه ای به پیکر استعمار وارد کرد که از هر سو ندای مخالفت با سید برخاست اروپاییان که سعادت خویش را مرهون تفکیک دین از سیاست می دانستند و دین را یک حصار روحی برای منزوی شدن به حساب می آوردند در برابر این اقدام سید جمال ساکت ننشستند و از دولت فرانسه خواستند که هر چه زودتر مجله را تعطیل کند چشم اندازهای جدید و مطالب متقنی که سید جمال برای پاسداری ازحریم فرهنگ و اسلام هر هفته در مقابل خوانندگان این نشریه مطرح می کرد امید آزادی و رهائی را در جان و روان شیفتگان و باورمندان دردمند هر لحظه بارورتر و شکفته تر می کرد گرچه سید مدتها تلاش کرد که به این اقدام خود که انگیزه آن رسیدن روح مبارزه و جهاد در ملت های محروم بود ادامه دهد اما استعمارگران سنگ را در راهش انداختند و استبداد در هند انتشارش را ممنوع کردند در قاهره نیز حکومت مصر از ورود عروه الوثقی به داخل کشور جلوگیری کرد و هر کسی که شماره ای از آن بهمراه داشت به پرداخت جریمه وادار شد. سید فریاد اتحاد مسلمین را از عروه الوثقی بگوش جهانیان می رساند او معتقد است که عقب ماندگی مسلمین جهان نتیجه تفرقه و تشتت آراء آنهاست و اتحاد و همبستگی جهت تقویت ولایت اسلامی از قوی ترین ارکان دیانت محمدی است سید می گوید ای مسلمانان آیا زمان شما را به عقب رانده آیا وقت همکاری و همفکری گذشته؟ خداوند هیچ قبیله ای را هلاک نساخته مگر پس از اینکه به تفرقه گرفتار شدند سید در روزنامه عروه الوثقی صریح اللهجه بود و آنچه حق بود بی هیچ ترسی بیان می کرد بعد از تعطیل مجله عروه الوثقی به فعالیت مطبوعاتی خود ادامه می دهد و دست به انتشار نشریه ای جدید موسوم به ضیاء الخافقین می زند این نشریه که بدو زبان انگلیسی و غربی چاپ می شد در باب استبداد قاجار مطالبی درج می شد سید در این روزنامه برای میرزای شیرازی و علمای ایران می نوشت و از آنها می خواست که برای نابودی استعمارگران قیام کنند و بنیاد عدالت حقیقی را استوار سازند هنگامیکه این روزنامه ها به ایران می رسید نظر روشنفکران و علما را بخود جلب می کرد و رفته رفته مردم با نظریات سید آشنا می شدند و حماسه های پرشوری را پدید می آورند ناصرالدین شاه پس از انتشار نامه سید به فقهای ایران به شدت خشمگین می شود و ناخشنودی خود را به سفیر انگلیس درایران اطلاع می دهد و از آنها می خواهد به اقدامات سید در انگلیس خاتمه دهند وقتی نسخه هایی از روزنامه ضیاء الخافقین توسط یکی از دوستان سید به سفارت ایران در روسیه فرستاده می شود میرزا محمودخان علاء الملک سفیرایرانی در روسیه به«موریر»سفیرانگلیس متوسل می شود تا شاید از اقدامات سید جلوگیری کند ناصرالدین شاه از شدت ناراحتی و خشم نامه ای دیگر برای امین السلطان می نویسد که شرحی که سید جمال در روزنامه نوشته سرتا سرش همه تحریک بر علیه مقام سلطنت است. امین السلطان بعد از دستور شاه نامه ای جهت سفیر ایران در انگلستان می نویسد که سید جمال در مقاله ای خطاب به علما و بزرگان ایران به مقام سلطنت توهین نموده و علماء را تحریک نموده که باید سلطنت سرنگون شود امین السلطان در نامه می نویسد من یک نسخه از این مقاله را برای شما می فرستم که برای مقامات وزارت امورخارجه انگلیس بفرستید و به آنها گوشزد کنید که با این همه بلوا و شورشی که درمسئله رژی تنباکو راه انداختید بازهم دارید ادامه می دهید سفیرانگلیس پس از وصول نامه امین السطان نامه ای محرمانه به وزیر امورخارجه انگلیس می نویسد و از او می خواهد که اقداماتی علیه سید جمال در انگلیس بعمل آورد.
در پی این اقدامات طی دستوری ازسوی ناصرالدین شاه سفیردولت ایران در لندن نزد سید جمال الدین می رود و او را به آرامش دعوت می کند و وعده و وعیدهایی به او می دهد اما سید راضی نمی شود مگر شاه از بین برود. بهرحال شاه و اطرافیان از هیچ گونه اقدامی برای خنثی سازی از کوشش های ضداستبدادی سید جمال کوتاهی نکردند تماس های دیپلماتیک تهدیدها و دسیسه هایی که بکار می گرفتند همه بخاطر خنثی کردن فعالیت های سید جمال در داخل ایران بود زیرا صلابت و استحکام و استواری کلام و توانایی بیان و وسعت اندیشه او همواره خطری بود برای سست کردن پایه های حکومت استبدای جهان و بخصوص ایران سرانجام با سرسختی هایی که سید با دولت وقت نمود و روابط و پیوندهایی که با علمای داخل ایران برقرار کرد نیروی پرقدرتی علیه شاه ترتیب داد و این همان خبری بود که هیئت حاکمه را سخت نگران می ساخت بعد از تعطیل شدن روزنامه ضیاء الخافقین سید از لندن به اسلامبول می رود و فکر اتحاد اسلامی را در آنجا تعقیب می کند که سه تن از مریدان او میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی کرمانی، میرزا حسن خبیرالملک که از مأموران وزارت امورخارجه بودند به او می پیوندند و از همین جاست که مقدمه براندازی استبداد قاجاریه طرح ریزی می گردد نخستین قدم آن طراحی مرگ ناصرالدین شاه است که شاید نخستین گام برای نهضت مشروطه و از بین بردن خاندان قاجار است پرفسور براون در کتاب انقلاب ایران، سید جمال را در نهضت آزادی ایران اولین عامل مؤثر می داند و حرکت انقلابی مردم ایران را در نتیجه آگاهی ها و مبارزات او علیه استعمار جهانخواران بر می شمرد، براون می گوید مراتب علمی و ادبی و فضیلت اخلاقی در سید آنچنان اثری در مریدانش داشت که حرفهای او را وحی منزل می دانستند دکترشیخ مصطفی عبدالرزاق می گوید همه فعالیت های سید جمال رنگ سیاسی داشت و منشأ آن فعالیت های قرآنی بود سید جمال همواره در طول مبارزاتش پیرو این دستور قرآنی بود که(ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم) او می گفت که قرآن درس عبرت و معرفت است و به آدمی ملکه ای عطا می کند که در تمیز سره از ناسره تواناتر می گردد و تا آنجا که در توان اوست در پرتو احکام قرآن به آگاهی های خود اعتلا می بخشد سید یکی از آن ابدالی است که از سرچشمه های متبلور اخلاق و مذهب و فرهنگی اصیل سیراب گردیده و مبانی اخلاقی و اعتقادی خود را بارور ساخته زندگی او سرشار از تکامل عینی انسانی است متعهد و مسئول که برای حقانیت گروههای مظلوم چون اقیانوسی می خروشد و پیش می رود. سید در ترکیه نیز دست از اهداف سیاسی خود بر نمی دارد و با گسیل داشتن نمایندگانی از جانب خویش به کشورهای اسلامی به اهداف سیاسی خود ادامه می دهد سید نخست تصمیم می گیرد که برای پیشرفت نهضت اتحاد اسلامی مبارزه خود را با روس ها آغاز کند بدین منظور دست به تشکیل جمعیتی برای ایجاد اتحاد میان فرقه های اسلامی می زند و نام آن را جمعیت اتحاد اسلامی می گذارد مقصود سید از تشکیل چنین جمعیتی این بود که مسلمانان وسایل ترقی و تکامل جامعه اسلامی را مشترکاً فراهم سازند و عظمت و شوکت نخستین را به اتفاق هم تجدید نمایند و برای رهایی از قید رقیت ابرقدرتها همت این جهادگران مصروف اصلاح کژفهمی عوام شود و ضمن مبارزه با دولت روسیه با یک ترفند سیاسی دولت انگلیس را به مبارزه با روسیه بکشاند سرانجام این تهور بی امان او در مبارزه با استعمار مریدانی را بدور او جمع می کند یکی از این مریدان و شیفتگان او میرزا رضا کرمانی است که آوازه سید را شنیده و درصدد است که از شراب وصل او جرعه ای نوش کند لذا بار سفر می بندد و به ترکیه می رود میرزا رضا خود یکی از مخالفین بزرگ سلسله قاجار بود و به سبب دادن اعلامیه ها و اخطارهایی به دربار بارها به زندان افتاده بود و طعم تلخ شکنجه ها و حبس را چشیده بود و آخرین بار که از دست ظالمان و دژخیمان رها شد به عزم ملاقات یار به ترکیه رفت نخستین باری که میرزا رضا در اسلامبول به خدمت سید می رسد درباره وضع ناگوار حکومت سخن می گوید و از سید می خواهد که راه نجاتی برای سرنگونی حکومت بیابد و شروع به گریه می کند سید عصبانی می شود و می گوید برو ریشه ظلم را از ایران بیرون آور و این اولین کلامی است که باعث آرامش میرزا رضا می شود و این عبارت درحقیقت تعیین کننده وضع حکومت بعدی ایران است قتل ناصرالدین شاه بدست میرزا رضای کرمانی موجب شد که دولت عثمانی نسبت به سید رفتار اهانت آمیزی را داشته باشد تا آنجا که همواره او را زیرنظر داشت و از ورود و خروج کسانی که با سید پیوند و رابطه ای داشتند جلوگیری می کرد و این درد و رنجی بزرگ بود برای سید جمال چرا که همواره درصدد بود که فریاد مظلومان و دردکشان جهان را به گوش حق طلبان برساند و گویا درهمین زمان غربت و تحت نظر بودن نامه ای برای یکی از دوستان خود در ایران می نویسد و ناامید از نجات خود در انتظار مرگ است او در این نامه می نویسد افسوس که کشت های خود را ندرویدم وبه آرزویی که داشتم نرسیدم دست جهالت فرصت نداد صدای آزادی از حلقوم امم مشرق بشنوم او می گوید این آخرین نامه مرا به نظر دوستان و هم مسلک هایم برسانید و به آنها بگویید برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر بزنید از حبس و مرگ نترسید و از حرکات مذبوحانه سلاطین متوحش نشوید. و این آخرین نامه سید بود یک ماه بعد از این نامه سید جمال بعد از یک بیماری حاد در پنجم شوال 1314 در اسلامبول درگذشت سید در حوصله زمان خاری بود برای بینایی چشم کسانی که شیرینی ادراک فهم او را درک نکردند مردی که از قدح شراب عشق جرعه ای نوشید تا همسفر دردهای درمندان شود او افسونگر دنیایی بود که با رنگین خطوط خود جلوه های روشن پندار را از مرزهای گرفتار و در بند گذر داد و عقیده شبنم ماتم زده را به فضای پراسرار صبح امید پیوند داد و سوار برعرصه ایمان به التهاب دردمند شب تاخت تا ترانه آزادی را در بلند آوای شب زمزمه کند آرامی کلام او صراحت سخن او، صبحی است که گل می کند و از سقف شبهای ظلمانی آویزان می شود او روییدن یک شقایق است فریاد یک ستاره است در فراسوی فضای بیکران طپش یک غنچه است در خزان دلها.
روحش شاد و غفران الهی شامل حالش باد.

منبع:وحیدمنش، شکوه؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 12 اسفند 1391 و در ساعت 11:11 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
زندگی نامه سید جمال الدین اسد آبادی

تولد و تبار
در شهر اسد آباد همدان در محلهبا سابقه((امامزاده احمد))مردمانی نجیب از سادات حسینی زندگی می گذرانند و پاکمردی از تبار پیامبر صلی اللهعلیه و آله راهبری آنان را بر عهده دارد. سید صفدر عالمی پرهیزگار و دانشمندیپارساست که ساکنان کوچه سیدان ، سالاری آن بزرگوار را پذیرفته و دل به فرمانش سپردهاند.([۱])


وی از نوادگان امام سجاد علیه السلام است وخاندانش از سال ۶۷۳ ق در محله((سیدان))اسد آباد همدان جای گرفته اند. اغلب آنان از اهل علم ومقتدای مردم و قاضی دیار خود بودند و از میانشان خوشنویسان معروفی چون((میرزکی))(برادر سید صفدر)برخاسته اند. این دودمان در میان مردم اسد آباد به طایفه شیخ الاسلامی معروف بوده وهستند. مردم اسد آباد برای سید صفدر و نیاکان وی احترام خاصی قائل بودند بخصوص ‍اینکه سلسله کرامات و سجایای برجسته ای داشته اند.([۲])
سید صفدر وهمسرش (سکینه بیگم ) از یک ریشه و اصل بودند. نیای بزرگوار آن دو،((میر اصیل الدین))فرزند((میر زین الدین حسینی))دو پسربه نامهای((میر رضی الدین))و((میر شرف الدین))داشت که سکینه بیگم دختر میر شرف الدین بود. او زنی باسواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوی خویش از تربیت خانوادگی و نجابت ذاتیبرخوردار گشته ، پیوسته در رونق کانون گرم زندگی می کوشید.

آری ، سید جمال الدیندر ماه شعبان ۱۲۵۴ ق . (آبان ۱۲۱۷ ش ) در چنین فضای پاک معنوی پا به عرصه وجودنهاد.([۳])
پرورش مروارید
نبوغ ذاتی ، هوش سرشار و فراست قوی سید جمال وی را از همان دورانکودکی در پی تجزیه و تحلیل محتوای داستانها به آفاقی دیگر سوق می داد از همان ایامکودکی به فکر چاره و علاج دردها و رنجها می پرداخت . سید جمال الدین با اینکه کودکبود بازی هایش بزرگمنشانه می نمود و در رفتار، گفتار و کردارش آثار بزرگی و کمالهویدا بود.((حیرت افزاتر اینکه بازی های بچه گانه اشاکثر، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده ، زاد راحله خود را براسبهای چوبی بسته ، خود و یکی دو نفر از اطفال را منتخب می کرده … با پدر و مادرو همشیره های خود وداع می کرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و… بروم.ایشان به زبان کودکانه با او همساز می شدند و او هم نویدهایی چند از مسافرت خود بهپدر و مادرش ‍ شرح می داد.))([۴])
تحصیلات
سید از پنج سالگی در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدماتعربی را طی سالهای اول تحصیل بخوبی فرا گرفت.
در همین ایام به موجب اختلافاتموجود میان قبایل آن دیار و همچنین تنگ نظری بعضی و نیز در پی وسعت بخشیدن بهدانسته های خود، زادگاه خویش را ترک می گوید و در سال ۱۲۶۴ ق . به همراه پدرش((سید صفدر))وارد شهر قزوین میشود و چهار سال در آنجا ماندگار می گردد.([۵])وی با پشتکار وجدیت در حوز علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتیاقیاد گرفت و در ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شد. با بهره جوییاز سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن یک کتاب در رشته ای از علوم ،سایر کتب همان رشته را خود می خواند یا به دیگران درس می داد. او احساس ‍ خستگی درتحصیل را با تفکر در آفاق و انفس می گذراند و بیهوده اوقاتش ‍ را از دست نمی داد.روزی پدر برای سرکشی به فرزند به قزوین می رود. در آن موقع شمال ایران در چنگال((وبا))گرفتار آمده سیدصفدر می گوید: دیدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانی است که به مرضوبا درگذشته اند. به او گفتم : مردم همه از وبا می گریزند، تو چگونه خود را بهمردگان مشغول می داری ؟ جواب داد: می خواهم بدانم که این مرض در اعضا و جوارح انسانچه تاءثیر دارد!([۶])
ورود به تهران
سید جمال الدین در سال ۱۲۶۶ ق . در معیت پدر وارد تهران شد. در اینهنگام امیرکبیر در سمت صدارت عظمی همچنان قدرت را در دست داشت . سید جوان در آغازورود به این شهر، پس از استراحتی کوتاه ، اقدام به شناسایی پایتخت و اوضاع و احوالحکومتی آن می کند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت (آقا سید محمد صادق طباطباییهمدانی ) را می گیرد و در پای درسش می نشیند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محیطدرس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند. او بی درنگ مباحثه علمی را بااستاد آغاز می کند به طوری که آقا سید محمد صادق را خیلی زود شیفته خود می گرداند واستاد نیز وقتی از فضل و کمال سید آگاه می شود برای اولین بار عمامه بر سر شاگردشمی گذارد.([۷])
نبوغ علمی و فضل و کمال سید بسرعت فضای شهرتهران را فرا می گیرد و بیشتر علما، فیض حضورش را غنیمت شمرده ، به خدمتش می رسند.آنان سپس چند روزی هم به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایی ، در منزل وی پذیرایی میشوند و همچنان علما و طلاب به دیدارشان می شتابند.([۸])
هجرت به نجف
سید صفدر در مدت اقامت خود درتهران ، به اسرار پیچیده ای که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بیش از پیشپی برد. او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پایه ، هماننددانشمندی زبر دست و مطلع از رموز علوم یافت که زبانی گویا و سخنی نافذ داشت . براین اساس ‍ مصم شد وی را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامی (نجف اشرف ) ببرد و بهدریای پر تلاطم علم شیخ انصاری (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد.
سید در سال ۱۲۶۶ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت می کند و بعد از سه ماه توقف دربروجرد و مباحثه علمی با عالمان آن شهر، به عتبات علیات مشرف شده ، به خدمت شیخمرتضی انصاری – طاب ثراه – می رسد. وی چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیلعلوم اسلامی می شود و در علوم تفسیری ، حدیث ، فقه ، اصول ، کلام ، منطق ، فلسفه ،ریاضی ، طب ، تشریح ، هیئت و نجوم به تحقیق می پردازد و در تمام این مدت مخارج سیدجمال الدین را شیخ انصاری به عهده می گیرد و در نهایت درجات علمی او را تصدیق و بهفتوا دادن در امور شرعی اجازه اش فرماید. ایندر حالی بود که آوازه فراست و نبوغسید جمال ، عالمان نجف ، کربلا و سامرا را به حیرت واداشته بود، تا این که مورد حسدو کینه برخی نا اهلان قرار گرفت و به توصیه استاد بزرگش ، در سال ۱۲۷۰ ق روانه شهربمبئی در هندوستان شد.([۹])
سید در هند و افغان
وی در ۱۶ سالگی به همراهی یکی ازعلمای مورد وثوق ، از راه آبی (بوشهر – بمبئی ) وارد شهر بمبئی شد ولی از آن جاییکه بمبئی بیشتر یک بندر تجاری بود تا یک شهر علمی ، نتوانست به روح پر خروش سیدآرامش لازم دهد، از این رو پس از مدتی به اطرف ایالات مرکزی هند حرکت کرد و خود رابه مرزهای شرقی هند (کلکته ) رسانید.
وی در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمنملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگی مردم بخوبی دریافت که هندوستان یکسرهدر اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گرچه به اندازه یک ایالت هندوستان نیستو جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز به شمار می رود توانسته است به آسانیاین کشور پهناور را زیر سلطه در آورد و تمامی منابع ملی و محصولات با ارزش و حتیجان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.
از این زمان بود که فعالیتهای سیاسی واصلاحی سید جمال الدین آغاز شد. او در ضمن شناسایی استعدادهای دشمن استعمارگر وبررسی جنبه های قوت و رمز موفقیتشان ، به تجزیه و تحلیل علل و منشاء ضعف و انحطاطمسلمین بر آمد و در پی یافتن راه حلهای اساسی ، شب و روز تلاش کرد. در این موقعافغانستان بتازگی از ایران جدا شده و به پشتیبانی انگلیسیها بر ضد حکومت ایرانشوریده و به حکومت نیمه مستقلی رسیده بود. بنابراین سید تصمیم گرفت به افغانستانبرود و مردم آن کشور را بیدار کند و آنان را از حیله بریتانیا آگاه سازد.
او درسال ۳ – ۱۲۷۲ ق (۱۲۳۴ ش ) به قصد مکه و زیارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. سپس تااواخر ۱۲۷۵ ق . از مکه مسیر مدینه ، اردن ، دمشق ، حمص ، حلب ، موصل ، بغداد و نجفرا طی کرد و اوضاع تمامی شهرهای مهم اسلامی را بررسی نمود و در نهایت خود را به وطناصلی (اسد آباد همدان ) رساند. اما با اوضاع نابسامانی که در تهران با آنها روبروشد نتوانست در ایران توقف کند و از همین رو از راه خراسان عازم((هرات و کابل))گردید. سید بعداز ورود به افغانستان ، حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهایاصلاحی چشمگیری را به انجام رساند و رهبران سیاسی و مردم افغانستان را از نقشه هایپشت پرده استعمار پیر، انگلیس آگاه ساخت که نمونه ای از آنها چنین است.
۱٫تاءلیف و نشر کتاب((تتمه البیان فی تاریخ الافغان))
۲٫انتشار روزنامه((شمس النهار))
۳٫اصلاح اموریاز قبیل تشکیل کابینه وزراء، تنظیم سپاه ، ایجاد مکتبهای لشکری و کشوری برای جوانان، توجه دادن مردم به زبان ملی ، تاسیس ‍ بیمارستان ، مرکز دامپزشکی ، پستخانه وکاروانسراها.
با گسترش دامنه فعالیتهای فرهنگی – سیاسی سید، چون دشمن خود را درآستانه نابودی دید با دسیسه های وسیع عرصه را بر وی تنگ کرد. از این رو سید بهناچار عازم هندوستان شد ولی به محض ورود دانست که دشمن پیشدستی کرده و در کمین اونشسته است . با این حال او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهای آتشین بهروشنگری مردم هندوستان پرداخت و این چنین آنان را بر ضد استعمار پیر تشویقکرد:
((هرگاه شما صدها میلیون پشه شوید و زمزمه درگوش بریتانیا نمایید… و هر گاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید یا خداوند شمارا مسخ کرده و لاک پشت شوید و در جزیره بریتانیا فرو روید، آزاد مردانی در هندخواهید شد.))([۱۰])
دولت انگلیسبیش از این نتوانست تماشاگر این صحنه ها باشد و در حالی که خود در ابتدای ورود سیدجمال الدین ، مدت اقامت او را دو ماه تعیین کرده بود، هنوز یک ماه نشده دستور اخراجوی از هند را صادر کرد. این بود که سید تصمیم گرفت هندوستان را به سوی کشور مصر ترکگوید.
حضور در مصر
او در سال ۱۲۸۵ ق . از راه دریاوارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علمای بزرگ آن کشور ملاقات کرد و دراقامتگاه خود برای جوانان عرب کرسی درس بر پا نمود و با سخنرانیهای پر شور آنان رامجذوب خویش ‍ ساخت . ولی این سفر چهل روز دوام نیاورد زیرا حکم اخراج وی از سوی((خدیو مصر))صادر شد و سیدبه ناچار روانه اسلامبول شد. وقتی ترکان عثمانی خبر آمدن سید را شنیدند بسیارخوشحال شدند و دو شخصیت علمی و سیاسی امپراتور عثمانی((عالی پاشا))صدر اعظم و((فواد پاشا))به پیشواز سیدشتافتند و او را در دربار مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند. ولی چندی نگذشت کهدر اثر کج اندیشی و ترس درباریان و حسادت((شیخ الاسلام))، سلطان عثمانی دستور داد تا سید مدتی را به خارج ازاسلامبول سفر کند. از این رو ، وی در سال ۱۲۸۷ ق . به بهانه سفر سیاحتی و مشاهدهآثار باستانی بار دیگر وارد کشور مصر شد. در این سفر، پس از دیداری که میان سید وریاض پاشا (رئیس دولت مصر) انجام پذیرفت ، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحی و معنویسید شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند. سید جمال الدین از این فرصت طلاییاستفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث برای جوانان دانشگاهی و طلاب پر شورتشکیل داد و سپس آن را به دانشگاه الزهرا انتقال داد و شاگردان بسیاری را مشتاقخویش ساخت . او علاوه بر اساتید و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباطبر قرار می کرد. حتی در قهوه خانه های مصر حاضر می شد و افکار و اندیشه های خود رابرای مردم بیان می داشت ، به طوری که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانستتحولات بزرگی را از نظر فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی در اذهان مردم ایجاد کند. او بانوشتن مقالات گوناگون در روزنامه های کثیر الانتشار مانند، مصر و التجاره (که باپیشنهاد وی از سوی ادیب اسحق راه اندازی شده بودند)، ادبیات مصر را از ریشه دگرگونساخت و ضمن رشد و آگاهی دادن به مردم ، توطئه های پشت پرده دشمنان را بر ایشانمعرفی کرد تا اینکه ریضا پاشا این دو روزنامه را توقیف کرد ولی سید همچنان به راهخود ادامه داد و مبارزه سختی را بر ضد دولتهای خارجی و استبداد داخلی آغاز کرد و درنهایت شب ۱۷ رمضان ۱۲۹۶ ه‍ توقیف و به((سوئز))فرستاده شد تا وی را از آنجا به کشور ایران گسیل کنند.([۱۱])
دارایی سید در مصر، منحصر به یک کتابخانهبود که هنگام توقیفش ، کتابهای آن را((رچرس))مستشار انگلیس مالیه مصر، به تصرف خود در آورد ولی بعدهاناگزیر شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش ‍ به بندر بوشهر بفرستد.([۱۲])
طلوع دیگر در هند
سرانجام سید با شاگردش((ابوتراب عارفافندی))یکسره با کشتی وارد جده شد. مدتی در آنجاماند. سپس به مکه عزیمت کرد و با شخصیتهای مهم اسلامی تماس بر قرار ساخت . آنگاه بهسوی کشور هند روانه گشت([۱۳])و این بار علاوهبر مبارزه با استعمار غرب در هند، جبهه دیگری نیز بر ضد افکار روشنفکری در آن کشوربنا نهاد و با اندیشه های تجددخواهی((سید احمد خانهندی))که طرفدار همکاری و سازش با انگلیسها بود، بهستیز جانانه برخاست و رهبری هر دو جبهه را بخوبی اداره نمود.([۱۴])
سید جمال الدین در پی این اقدام به((حیدر آباد دکن))تبعید شد وشرکت در مجامع عمومی از وی سلب گردید. ولی او از پای ننشست و کتاب معروف خود را دررد طبیعیون و افکار متجددانه آنان تالیف کرد. او این کتاب را به زبان فارسی نوشت وسپس به زبان اردو و نیز به وسیله شیخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربی ترجمه شد.([۱۵])علاوه یک جمعیت سری به نام((عروه))را در حیدر آباد تشکیلداد.([۱۶])و جوانان شجاع و بزرگی را در آن تربیت نمود کهبعدها شخصیت هایی چون : محمد اقبال ، شوکت علی و محمد علی جناح از شاگردان و تربیتیافتگان این جمعیت به شمار می آمدند. اما همه این تلاشها در نهایت سبب شد تا سیدبرای چندمین بار از هند اخراج گردد.([۱۷])
ستیز در قلب اروپا
او در سال ۱۳۰۰ ق . از هند خارجشد. نخست قصد کشور آمریکا را داشت ولی از این سفر منصرف گشت و در ماه جمادی الاخریا رجب همین سال وارد لندن شد. مدتی به فعالیت و شرکت در محافل علمی مشغول بود کهیکباره پایتخت انگلستان را به سوی کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاریس برای خودمسکن گزید.([۱۸])در این حال او مرد جهانی شده بود. زیرا وی بهتنهایی قدرتمندترین کشورهای موجود را به هراس و نگرانی وا داشته بود. مجامع سیاسی وعلمی اروپا از تلاشهای همه جانبه وی در مشرق زمین برای زدودن جهل و نادانی ، مقالاتو سخنرانیها ارائه داده بودند. بنابراین همگان مایل بودند این مرد افسانه ای را ازنزدیک ببینند. مردم فرانسه و سایر مردان دانشمند و آزادیخواه که از کشورهای دیگر درآنجا به سربردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.
از مهمترین فعالیتهایسید در قلب اروپا، می توان به شرح زیر نام برد:
۱٫راه اندازی مجلیه معروف((عروه الوثقی))که با مقاله هایپر شور و مستدل آن ، دست پلید استعمار انگلیس را برای مردم ، سیاستمداران روشنفکرانغافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاکمه کشید و سرانجام دولت فرانسهبه فشار و اصرار انگلیس حکم به تعطیل این مجله داد.([۱۹])
۲٫دیدار وی با((ارنست رنان))حکیم و مورخمشهور فرانسوی . در این ملاقات بحثهای فلسفی درباره((علم و اسلام و حقیقت قرآن))انجام پذیرفت که رنان به درستی فرهنگ اسلامی آگاه شد و از بسیاری از عقاید خوددرباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران می دانست دست برداشت. ([۲۰])
۳٫گفتگوهای سید با رجال انگلیس که در صددبودند تا با هیات تحریریه روزنامه((عروه الوثقی))تفاهم پیدا کنند و او نیز نماینده اش (شیخ محمد عبده ) رادر این خصوص به لندن فرستاد.([۲۱])و همچنیندیدارهای وی با((چرچیل))،((سردروندولف))و((لرد سالیسبری))در مورد حلمساءله سودان . در این دیدار رهبران سیاسی انگلستان پس از تعریف و تمجید از وی ،پادشاهی کشور سودان را به سید پیشنهاد کردند. او بر آشفت و گفت:
((این تکلیف بسی شگفت انگیز است و این کارها دلیل نادانی درامور سیاسی شماست . حضرت لرد اجازه دهید که از شما سوالی نمایم . آیا سودان را مالکشده اید که می خواهید مرا پادشاه آن کنید؟! مصر از آن مصریان و سودان هم چزءجدانشدنی آن است.))([۲۲])

بازگشت به وطن
پس از سه ماه ، مذاکرات سرانانگلیس با سید جمال الدین به شکست انجامید. وی با هدف ایجاد مرکز خلافت اسلامی درجزیره العرب از پاریس به سوی قطیف رهسپار گشت . در این ایام سید توسط اعتمادالسلطنه و حاج سیاح محلاتی از طرف ناصر الدین شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافهاپی در پی رسید و محافل برای حضورش در تهران آماده گردید.([۲۳])از این رو سید، از سفر به جزیره العرب منصرف وبه قصد تهران عازم شیراز شد و در روز ۲۳ ربیع الاول ۱۳۰۴ ق وارد پایتخت شد و درمنزل حاج امین الضرب برای خود مسکن گزید،([۲۴])ولی دیری نپاییدکه مورد ترس و وحشت و کینه شاه و اطرافیان قرار گرفت . شاه به طور محرمانه از حاجیامین الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفی سید نیز که بنا به درخواستسیاستمدار و روزنامه نگار روسی (کاتکوف ) به مسکو دعوت شده بود، در نهم شعبان ۱۳۰۴ق به آن کشور هجرت کرد. وی در آنجا دو سال اقامت گزید و با رجال سیاسی ، نظامی ومذهبی روسیه دیدار و مذاکره نمود. یک روز تزار روسیه از وی خواست تا((شیخ الاسلامی))مسلمانان آنکشور را به عهده گیرد ولی سید در جواب گفت : من خود را مدافع منافع تمام مسلمانانجهان می دانم . علاوه سید از تیرگی میان دولت روس و انگلیس استفاده مناس کرد وافشاگریهای وسیعی را بر ضد دولت بریتانیا در نشریات روسیه انجام داد که تا آن روزنظیر نداشت.
در این هنگام ناصر الدین شاه که برای شرکت در جشن جمهوریت پاریس ‍عازم اروپا بود راهش از طریق روسیه افتاد. وی در این کشور پهناور، سید را چون یاقوتدرخشان یافت . سپس در اروپا نیز به هر جا قدم گذاشت ، آثار و شهرت سید را در آنجابه روشنی مشاهده کرد. لذا از کار قبلی خود پشیمان شد و در دیداری که با سید درمونیخ داشت سعی کرد گذشته ها را جبران سازد. و او را برای آمدن به ایران و اصلاحوضع سیاسی و اقتصادی کشور تشویق نماید.
سید این تقاضا را به خاطر دفاع از وطن ومصلحت مردم پذیرفت . نخست در محرم ۱۳۰۷ ق . وارد مذاکره با رجال سیاسی روسیه شد وآنها را راضی کرد تا از امتیازاتی که در آن زمان می خواستند از ایران بگیرند، دستبردارند. سپس در هفتم ربیع الثانی همان سال به ایران بازگش تا کار اصلاحات را بهطور جدی آغاز کند.
ولی در اثر توطئه های پشت پرده استعمار پیر (انگلستان
)،زمینه بد بینی درباریان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سید در تهران نگذشتهبود که ناگهان نامه شاه در منزل حاجی امین الضرب به دست وی رسید. وقتی سید جمالالدین از حکم اخراج خود آگاه گردید به عنوان اعتراض به شهر ری (حرم حضرت عبدالعظیمحسنی ) عزیمت کرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانیها پر شور، حرم را به دژیاستوار مبدل ساخت . چندی بعد فضار سفارت بریتانیا فزونی یافت و ناصر الدین شاه حکمتوقیف واخراج وی را صادر کرد. وقتی دستخط شاه به دست((مختار خان))حاکم شهر ری رسید،بی درنگ بیست نفر فراش فرستاد و سید را از بست حرم حضرت عبدالعظیم بیرون آورده ، در ۲۸جمادی الاولی ۱۳۰۸ ق . روانه غرب کشور کرد.
غروب آفتاب
وی در نیمه اول شعبان همان سال وارد بصر شد. از آنجا نامه ای بسیارمهم و سرنوشت ساز به آیت الله میرزاش شیرازی نوشت . آنگاه از عراق به سوی لندن حرکتکرد و در آنجا با شدت بیشتری اوضاع نا هنجار دربار ایران را در روزنامه های اروپاییافشا نمود و خطر استبداد داخلی و استعمار خارجی را بر ملل مشرق زمین توضیح داد.همچنین نامه هایی با سران قبایل و علمای برجسته عالم اسلام ، از جمله نامه ای بهعلمای بزرگ ایران تحت عنوان((حمله القرآن))ارسال داشت و از خیانتها و بی لیاقتی ناصر الدین شاه دراداره کشور پرده برداشت . او با ایجاد نشریه ای موسوم به((ضیاء الخافقین))، که اولینشماره آن در ماه رجب ۱۳۰۹ ق انتشار یافت ، به فعالیتهای افشاگرانه خود شعاع بیشتریبخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خودسید را نیز بشدت در تنگنا قرار داد.([۲۵])
در این هنگامنامه((سلطان عبدالحمید))توسط((رستم پاشا))سفیرعثمانی در لندن مبنی بر دعوت سید جمال الدین به((آستانه))به منظور اصلاحاتسیاسی در کشور و حکومت عثمانی به دست وی رسید. از طرفی هم چون سید از مدتها پیش بهفکر ایجاد تقویت((جبهه متحد اسلامی در مقابل استعمارغرب بریتانیا بود، به این دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرمانی بزرگ در سال ۱۳۱۰ قوارد مرکز خلافت اسلامی شد تا با تاءسیس جبهه واحد اسلامی عزت و شوکت از دست رفتهمسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال برای تحقیق این هدف مقدس سرمایهگذاری کرد و نامه های بسیاری به شخصیت های سیاسی ، مذهبی و فرهنگی جهان اسلام نوشتو آنها نیز استقبال خوبی از این حرکت انقلابی به عمل آوردند.
از این سوی ، سلطانعبالحمید هم به خیال اینکه فردا خلیفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سید جمال الدینهمکاری می کرد. ولی هنگامی که احساس کرد تخت و تاج وی نیز باید فدای این آرمان بزرگبشود به بهانه های گوناگون مخالفت و کار شکنیها را شروع کرد. او راه چاره را در آندید که باید کار سید را یکسره کند و با یک ترفند شیطانی((مسمومیت))آن دانشمند سلحشوررا به شهادت برساند. سرانجام این نقشه شوم در مورد سید جمال الدین عملی گردید و اودر سال ۱۳۱۴ ق به دیدار محبوب خویش شتافت.
پیکر پاک سید با شور و احترام مردمدر قبرستان((شیخ لر مزاری))در شهر بندری استانبول به خاک سپرده شد.
در آیینه آثار
با اینکه سید جمال الدین اسدآبادی از ده سالگی همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است ، در هر زمانکه فرصتی به دست می آورد در امر تالیف و تصنیف تلاش کرده است . از این رو آثارمکتوب این مرد بزرگ را به دو دسته می توان تقسیم کرد:
الف : آثاری در موضوعاتمختلف که نام برخی از آنها به شرح زیر است.
۱٫تتمه البیان فی تاریخالافغان
۲٫القضا و القدر
۳٫اسلام و علم
۴٫نیجریه یا ناتورالیسم
۵٫الوحده الاسلامیه
۶٫الواردات فی سر التجلیات
ب : نامه ها، سخنرانیها، مقالات، مذاکرات و مصاحبه ها. که تعدای از اینها با عناوین((مقالات جمالیه))، نامه های سیدجمال الدین))،((شرح حال وآثار سید جمال الدین))یا در کتابهایی که پیرامونزندگی و آرمان سید نوشته شده به چاپ رسیده است.
یادش گرامی و راهش پر رهروباد.

[۱]اقتباس از: شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادی ، لطف اللهجمالی

[۲]همان

[۳]اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین ، صفات الله جمالی.

[۴]همان ، ص ۲۰۵ و ۲۰۶٫

[۵]اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسد آبادی.

[۶]سید جمال الدین پایه گذار نهضتهای اسلامی ، ص ۲۴٫

[۷]شرح حال سید جمال الدین اسد آبادی ، ص ۲۹ و ۳۰٫

[۸]همان ، ص ۳۱؛ سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی ، ص ۲۵٫

[۹]شرح حال و آثار سید جمال الدیناسد آبادی ، ص ۳۱ و ۳۲

[۱۰]خاطرات سید جمال الدین.

[۱۱]نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین ، ص ۶۱٫

[۱۲]همان ، ص ۶۲٫

[۱۳]سید جمال الدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی ، ص ۹۲

[۱۴]نهضتهای اسلامی در صد سالهاخیر، مرتضی مطهری ، ص ۲۰

[۱۵]مفخر شرق ، غلامرضا سعیدی ، س ۶۲٫

[۱۶]سید جمال الدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی ، ص ۹۶

[۱۷]نقش سید جمال الدین در بیداریمشرق زمین ، ص ۷۲، ۷۳٫ سیری در اندیشه سیاسی غرب ، ص ۹۸

[۱۸]سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی ، ص ۹۶٫

[۱۹]شرح حال و آثار سید جمال الدین ، ص ۳۷ و ۳۸٫

[۲۰]زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمال الدین ، ص ۳۸٫

[۲۱]مفخر شرق ، ص ۸۶ و ۷۶٫

[۲۲]زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمال الدین ، ص ۴۰ و شرححال و آثار سید جمال الدین اسد آبادی ، ص ۳۸ و ۳۷٫

[۲۳]نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین ، ص ۲۲٫

[۲۴]مجموعه مقالات سواد و بیاض ، ایرج افشار، جلد دوم ، ص ۲۲۶ – ۲۳۲٫

[۲۵]سید جمال الدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی ، ص ۲۳۱

آثار:
القضا و القدر
اسلام و علم
تتمه البیان فی تاریخ الافغان
نیجریه یا ناتورالیسم
الوحده الاسلامیه
الواردات فی سر التجلیات
مقالات جمالیه


| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 12 اسفند 1391 و در ساعت 11:04 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
مبانی تربیت اسلامی؛ از دیدگاه امام خمینی(ره)

موضوع تربیت، در فرهنگ و معارف اسلامی، از منزلت و جایگاهی بس رفیع برخوردار است. بی­تردید یکی از ابعاد فکری بنیان­گذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی(ره)، که از بنیادی­ترین رویکرد ایشان می­باشد، مقوله تعلیم و تربیت و تزکیه­ی نفس است، که همواره و در همه مراحل زندگی بدان توجه ویژه­ مبذول نمود و در گونه­های مختلف تدریس، تدوین نوشته­ها، تألیفات، سخنرانی­ها، نامه­ها و ... بر ضرورت و بایستگی طرح آن تأکید و پافشاری فرمود؛ از این­رو می­توان گفت: حضرت امام(ره) پیش از آن­که سیاست­مداری قاطع و انقلابی باشد، یا به عنوان مرجعی تام، مرجعیت و زعامت دینی را معنایی تازه بخشد، مربی بزرگ و معلم نمونه بود که توانست با دریافتی عمیق و ژرف از مبانی تعلیم و تربیت الهی، در میدان سخت مجاهده­ی نفس، خود را بیازماید و مراحل سیر و سلوک را با موفقیت پشت سرگذارد، و نیز به تربیت نسلی که بار اصلی انقلاب را بر دوش می­کشد، همت گمارد.

و بر همین اساس، غایت و فلسفه بعثت را تربیت بشر معرفی فرمود: انبیا هم که آمده­اند از طرف خدای تبارک و تعالی برای همین تربیت بشر و برای انسان­سازی است... اساس عالم بر تربیت انسان است. انسان عصاره همه موجودات است و فشرده­ی تمام عالم است و انبیا آمده­اند برای این­که این عصاره­ی بالقوه را بالفعل کنند و انسان یک موجود الهی بشود. این موجود الهی تمام صفات حق تعالی در او است و جلوه­گاه نور مقدس حق­تعالی است.([1])

و تربیت­گریزی را بسیار جدی می­شمرد: گرفتاری همه ما برای این است که ما تزکیه نشده­ایم، تربیت نشدیم. عالم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شده­اند، تربیت نشده­اند، تفکراتشان عمیق است، لکن تربیت نشده­اند و آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد می­شود، آن خطر از خطر مغول بالاتر است.([2])

یکی از دلایل تأکید امام خمینی(ره) بر تربیت و تزکیه نفس آن است که نفس تزکیه شده در راستای ارزش­های الهی قرار می­گیرد و سر اطاعت در پیشگاه خداوند فرود می­آورد و به قدرت­های غیر الهی بی­توجه است؛ از این­رو اهتمام بر این امر را بر همه­ی آحاد جامعه لازم دانسته و ضرورت آن را برای کسانی که با تربیت مردم سر و کار دارند، افزون می­شمرد. و با معرفی چالش­های پیش­رو؛ همچون طبیبی حاذق، راه درمان علمی و عملی را نشان می­دهد تا پس از بازشناسی تهذیب نفس، موانع را حذف نموده و فرایند تسهیل گردد.

در بررسی موانع مورد نظر در راه تزکیه­ی نفس از نگاه امام خمینی(ره) موارد ذیل به چشم می­خورد:

1. غفلت از گناه و کوچک شمردن آن؛ در روایات آمده است که خداوند هرگاه به بنده­ی خود عنایت فرماید، او را به یاد گناهانش می­اندازد. در اندیشه­ی اسلامی احساس گناه و حالت توبه و بازگشت یک نعمت الهی و "فقدان احساس گناه" یک زنگ خطر است.

2. حبّ دنیا؛ در این­باره می­فرماید: محبت دنیا، انسان را منتهی به هلاکت ابدی می­کند و آن ماده­ی ابتلائات و سیئات باطنی و ظاهری است.([3])

3. حب نفس؛ امام خمینی(ره) حب نفس را ریشه­ی همه مشکلات انسان و بزرگ­ترین مانع تزکیه می­شمرد. به نظر حضرت امام(ره) نفس انسان به شیوه­های گوناگون انسان را فریب می­دهد؛ از این­رو به ذکر نمونه­های بارز حبّ نفس می­پردازد؛ از جمله حب جاه، مقام، همسر، فرزند، ثروت و ... است.

4. امید به سعه­ی وقت؛ از موانع بزرگ تیقَظ و بیداری، که اسباب نسیان مقصد و نسیان لزوم سیر شود و اراده و عزم را در انسان می­میراند، آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر وسیع است... انسان به کلی آخرت را فراموش می­کند و مقصد، از یاد انسان می­رود.([4])

5 . غفلت از خود و عیب جویی از دیگران.

6 . علم بدون ایمان.

7. مجادله؛ ایجاد تفرقه و اختلاف از موانع تزکیه­ی نفس است:

دعواهای ما، دعوایی نیست که برای خدا باشد، ... همه­ی ما از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خداست، ما برای مصالح اسلام، دعوا می­کنیم... دعوای خود من و شما، و همه­ی کسانی که دعوا می­کنند، همه برای خودشان است.([5])

8 . لذت­گرایی؛ در این­باره نیز هشدار می­دهد: بدان که نفس در هر حظّی که از این عالم می­برد، در قلب اثری از آن واقع می­شود که آن تأثر از ملک و طبیعت است و سبب تعلّق آن است به دنیا، و التذاذات هرچه بیشتر باشد، قلب از آن، بیشتر تأثر پیدا می­کند، و تعلق و حبّش بیشتر می­گردد، تا آن­که تمام وجهه­ی قلب به دنیا و زخارف آن گردد. و این، منشأ مفاسد بسیاری است؛ تمام خطاهای انسان و گرفتاری به معاصی و سیئات، برای همین محبت و علاقه است. ([6])

9. خودباختگی؛ حضرت امام(ره) در عبارتی جالب توجه می­فرماید: خدا نکند انسان پیش از آن­که خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را می­بازد، خود را گم می­کند.([7])

10. نسیان آخرت؛ نسیان آخرت، از اموری است که اگر ولی­الله اعظم، امیرالمؤمنین(ع) بر ما بترسد از آن و از موجب آن، که طول أمل است، حق است؛ زیرا که او می­داند این چه سفر پرخطری است و انسانی که باید آنی راحتی نداشته باشد و در هر حال مشغول جمع زاد و راحله باشد و دقیقه­ای ننشیند، اگر نسیان کرد آن عالم را و به خواب رفت و نفهمید که چنین عالمی هم هست و چنین سیری هم در پیش است، چه به سر او خواهد آمد و به چه بدبختی­هایی خواهد گرفتار شد.([8])

اصول تربیت از دیدگاه حضرت امام(ره)

نظرات تربیتی امام خمینی(ره) براصول و قواعد استوار است، که مهم­ترین آن­ها عبارت است از:

1. تکیه بر اصلاح خود؛ امام راحل1 می­فرمود: کسانی که می­خواهند در این عالم تربیت کنند دیگران را، قبلاً خودشان تزکیه شده باشند، تربیت شده باشند.([9])

2. تقدم تزکیه بر تعلیم؛ امام خمینی(ره) تقدم تزکیه بر تعلیم را به عنوان یک اصل راهبردی بارها یادآور شده است: کوشش کنید که تربیت بشوید و تزکیه بشوید، قبل از این­که تعلیم و تعلّم باشد. کوشش کنید که همدوش با درس خواندن و تعلیم، تربیت باشد، که او مقدم است به حسب رتبه بر تعلیم و بر تلاوت آیات و بر تعلیم کتاب و حکمت.([10])

این اصل اتخاذ شده از سوی حضرت امام(ره) مستفاد از آیات قرآنی است که در سه مورد تزکیه و تربیت را بر تعلیم مقدم داشته است.([11]) امام خمینی(ره) علم بدون تزکیه و تربیت را منشأ و سرآغاز بسیاری از خطرها و انحرافات می­داند و می­فرماید: ...مهم تربیت است. علم تنها فایده ندارد، علم تنها مضر است. گاهی این باران که رحمت الهی است وقتی به گل­ها می­خورد، بوی عطر بلند می­شود؛ وقتی که به جای کثیف می­خورد، بوی کثافت بلند می­شود؛ علم هم همین­طور است که اگر در یک قلب تربیت شده علم وارد بشود، عطرش عالَم را می­گیرد. و اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد بریزد...، این، فاسد می­کند عالَم را....([12])

3. تداوم تربیت؛ امام بزرگوار همه انسان­ها را از بدو تولد تا آخرین روز زندگی نیازمند تعلیم و تربیت می­داند و می­فرماید:

همه جمعیت دنیا احتیاج به تعلیم و تربیت دارند. هیچ کس نمی­تواند ادعا کند که من دیگر احتیاج ندارم به این که تعلیم بشوم و تربیت بشوم. رسول خدا هم تا آخر احتیاج داشت، منتها احتیاج او را خدا رفع می­کرد. ما همه احتیاج داریم.([13])

4. اصل تکرار و تلقین؛ توجه به این اصل را می­توان از نوآوری­های تربیتی حضرت امام(ره) دانست. ایشان در این­باره می­فرماید: اگر بخواهید یک بچه­ای را تربیت بکنید، باید یک مسأله را چندین دفعه با چند زبان، با چند وضع، به او بخوانید. مطلب یکی باشد، لکن طرز بیان این­ها؛ به طوری که در قلب او نقش ببندد.([14])

5 . جهت­دار بودن تربیت؛ آیاتی که محور تعلیم و تربیت انبیا را اخلاص و توجه تامّ به مبدأ هستی معرفی می­کند، منشأ و محور تأکید فراوان امام خمینی(ره) نسبت به جهت­دار بودن امر تعلیم و تربیت است: و از همین­جا می­توان گفت: تفاوت اسلام با دیگر مکاتب تربیتی آن است که آن­ها خود را محدود به هر یک از اهداف مورد نظر در مبانی تربیتی خویش می­دانند، ولی اسلام حرکت تربیت را به سوی خدا و توجه به او معرفی می­کند؛ از این رو در سازندگی فرد یا سازندگی و بالندگی اجتماع خود را محصور و محدود نمی­کند.

...تمام انبیا، معلم­ها هستند و تمام بشر، دانشجو. انبیا مکتبی دارند که در آن مکتب می­خواهند این موجود دوپایی که بدترین موجودات است و اگر رها بشود خطرناک­ترینِ موجودات عالم است، این را به راه مستقیم، به صراط مستقیم هدایت کنند... عالَم یک دانشگاهی است و انبیا و اولیا و تربیت شده­های آن­ها، معلم هستند و سایر بشر دانشجو... وظیفه­ی معلم، هدایت جامعه است به سوی الله و وظیفه دانشجو، تعلّم.([15])

ساحت­های تربیت

با توجه به ابعاد گسترده تربیت، به مهم­ترین آن­ها، می­پردازیم:

1. تربیت معنوی؛ به نظر حضرت امام(ره) مهم­ترین بُعد تربیت، بُعد معنوی آن است؛ به گونه­ای که می­توان از آن با عنوان "هدف تربیتی" نیز یاد کرد:

آن که اسلام می­خواهد تمام علوم [است]؛ چه علوم طبیعی باشد و چه علوم غیر طبیعی باشد، آن که از آن اسلام می­خواهد، آن مقصدی که اسلام دارد، این است که تمام این­ها مهار بشود به علوم الهی و برگشت به توحید بکند. هر علمی که جنبه الوهیت در آن باشد؛ یعنی انسان، طبیعت را که می­بیند، خدا را در آن ببیند، ماده را که می­بیند، خدا را در آن ببیند، سایر موجودات را که مشاهده بکند، خدا را در آن ببیند. آن که اسلام برای آن آمده است؛ برای برگرداندن تمام موجودات طبیعی به الاهیت و تمام علوم طبیعی به علم الهی.([16])

2. تربیت عقلانی؛ منظور از تربیت عقلانی؛ ایجاد زمینه­های لازم برای پرورش قوه عاقله جهت دست­یابی به قرب الهی است.

امام خمینی(ره) نیز بر این امر تأکید می­فرماید: بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق­تعالی، "تفکر" است و بعضی از علمای اخلاق آن را در بَدایات، در مرتبه­ی پنجم قرار داده­اند و آن نیز در مقام خود صحیح است و تفکر در این مقام عبارت است از آن­که انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری ـ ولو کم هم باشد ـ فکر کند در این­که آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده و بدن سالم و قوای صحیحه ـ که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می­کند ـ به او عنایت کرده و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده و کتاب­ها نازل کرده و راهنمایی­ها نموده و دعوت­ها کرده، آیا وظیفه ما با این مولای مالک الملوک چیست؟.([17])

امام خمینی(ره) از روش­های ویژه­ی تربیتی بهره می­جست و در گفتار و کردار از آن­ها پیروی می­کرد. این روش­ها در دو بخش قابل بررسی است: 1. روش عمومی تربیت، 2. روش خاص تربیت کودکان.

تربیت کودکان از نظر امام بر دو پایه استوار است: احترام به کودک و اختیار دادن به او، همراه اعمال محدودیت­های کمتر در رفتار آنان، که به رشد و پرورش قدرت تفکر و شخصیت و خلاقیت وی منجر می­گردد.

به نظر برخی دانشمندان در فرزند پروری سه روش وجود دارد:

الف. روش استبدادی؛ به معنای اجبار در اطاعت از ارزش­ها و باورهای والدین با محدود کردن خودمختاری کودک.

ب. روش آسان­گیری؛ در این روش، والدین در هر چیز که به کودکی مربوط می­شود، به کودکِ خود آزادی می­دهند.

ج. اقتداری؛ روشی است که در آن والدین سعی می­کنند فعالیت­های کودک را در مسیری منطقی و مفید هدایت کنند. در این روش از یک سو به کودک امکان دخالت در تصمیم­گیری­ها داده می­شود، و از سوی دیگر والدین محدودیت­هایی را اعمال می­کنند. ([18]) این روش که شیوه­ای دوستانه و اقتداری است، بهترین روش فرزند پروری به نظر می­آید و در سیره­ی عملی حضرت امام(ره) مشاهده نیز می­گردد.

البته این سخن به معنای بی­توجهی به مسایل مهم و اساسی و عدم حساسیت نسبت به تکالیف شرعی نیست. امام باقر(ع) می­فرماید: کودک در سه سالگی هفت بار "لا إله إلا الله" بگوید، و چون سن او به سه سال و هفت ماه و بیست روز رسید، هفت بار "محمد رسول­الله" و در چهارسالگی هفت بار "صلّی الله علی محمد و آل محمد" بگوید و در پنج سالگی رو به قبله واداشته شود و سجده کند و در شش سالگی رکوع و سجود را بیاموزد و در هفت سالگی وضو بگیرد و به نماز وادار شود و در نه سالگی، به نماز فرمانش دهند و اگر نماز را ترک کرد از او بازخواست شود.([19])

امام خمینی(ره) که می­کوشید تا مسایل دینی و امور شرعی در نظر فرزندان سخت و مشقت­زا جلوه نشود، امّا هرگز اجازه نمی­داد که در انجام وظایف دینی کوتاهی و اهمال صورت گیرد. یکی از فرزندان حضرت امام می­گوید: تازه مکلف شده و شب خوابیده بودم که آقا با اخوی وارد شدند و خیلی سرحال و خوشحال بودند. پرسیدند: نماز خوانده­ای؟ من فکر کردم چون الآن آقا سرحال هستند دیگر نماز خواندن من هم برایشان مسأله­ای نیست. گفتم: نه، ایشان به قدری تغییر حالت دادند و عصبانی شدند که ناراحتی سراسر وجودشان را فرا گرفت و من خیلی ناراحت شدم که چرا با حرف و عملم مجلس به آن شادی را تلخ کردم.([20])

از دیدگاه امام خمینی(ره) عوامل ذیل را می­توان در جهت تربیت انسان به کار گرفت:

1. تفکر و اندیشه؛ که آن را شرط اول مجاهده و مبارزه با نفس و سیرإلی الله توصیف فرمود.([21])

2. بیداری، آگاهی، انگیزه­ی الهی؛ تفکر، موجب بیداری انسان از خواب غفلت می­شود تا جایگاه خود را در جهان هستی دریابد. حضرت امام خمینی(ره) درباره­ی انگیزه­ی الهی می­فرماید:

اگر ما بنده­ی مخلص خداییم، چرا شیطان در ما، این قدر تصرف دارد... اگر شما، مخلصید، چرا چشمه­های حکمت، از قلب شما به زبان، جاری نشده؟ ... پس بدان، اعمال ما برای خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بی­درمان، همین جاست.([22])

3. عزم و اراده؛ آن­چه اکنون لازم است بیان شود، این است که انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر، و دارای مقصد است و باید به طرف آن مقصد، ناچار حرکت کند، و حصول مقصد ممکن است، "عزم" برای او حاصل نشود و دارای "اراده" نگردد.([23])

4. مراقبه و محاسبه؛ حضرت امام(ره) بر استفاده از این روش تأکید می­ورزید؛ همچنان­که خطاب به فرزند خویش فرمود: سعی کن در این قدم اول موفق شوی که در روزگار جوانی آسان­تر و موفقیت آمیزتر است. مگذار مثل پدرت پیر شوی که یا درجا بزنی، و یا به عقب برگردی. و این محتاج مراقبه و محاسبه است.([24])

5 . عبادت و نیایش؛ دایمی کردن نام و یاد خدا در اندیشه و اعمال و احساس حضور در محضر خدا، می­تواند بسیار راه­گشا و مفید باشد. با نیایش و پرورش روحیه­ی تعبدی می­توان به تدریج، میزان احساس حضور در محضر الهی را افزایش داد و نماز بهترین روش نیایش است؛ همان­گونه که امام خمینی(ره) بر اهمیت نماز و تأثیر برجسته­ی آن در تربیت تأکید می­فرماید: در اسلام از نماز هیچ فریضه­ای بالاتر نیست. چه­طور نماز را این قدر سستی می­کنید در آن؟ از نماز همه­ی این مسایل پیدا می­شود.([25])

و درباره نقش تربیتی روزه فرمود: این ضیافت، همه­اش ترک است، ترک شهوات از قبیل خوردنی­ها، نوشیدنی­ها و جهات دیگری که شهوات انسان اقتضا می­کند. خداوند دعوت کرده است ما را به این که شما باید وارد بشوید در این میهمان­خانه و این ضیافت هم جز ترک، چیزی نیست؛ ترک هواها، ترک خودی­ها، ترک منی­ها، منیّت­ها ... تمام این مفاسدی که در عالم حاصل می­شود، برای این است که در این ضیافت وارد نشده­اند....([26])

4. ذکر و دعا؛ از دیدگاه حضرت امام(ره) دعا صرف­نظر از مقوله­ی عبادی، بعد تربیتی و اخلاقی دارد.

این­هایی که از کتب ادعیه انتقاد می­کنند، برای این است که نمی­دانند، جاهلند، بیچاره­اند، نمی­دانند که این کتب ادعیه چه­طور انسان را می­سازد. این دعاهایی که از ائمه­ی ما وارد شده است، مثل دعای کمیل، مثل مناجات شعبانیه، دعای عرفه­ی حضرت سیدالشهدا7 و دعای سمات این­ها چه جور انسان را درست می­کند.([27])

یکی از بستگان حضرت امام(ره) می­گوید: یکی از مسایلی که حضرت امام(ره) روزهای آخر به من توصیه می­کردند، خواندن دعای عهد است، که در آخر کتاب مفاتیح الجنان آمده است.([28])

5. تلاوت قرآن و تفکر در آن؛ امام خمینی(ره) قرآن را کتاب آدم­سازی و تربیتی معرفی می­فرماید:

کتاب آسمانی اسلام، که آن قرآن مجید است، کتاب تربیت انسان است، انسان را به همه­ی ابعادی که دارد، به بعد روحانی و به بعد جسمانی، بعدهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ـ همه بعدها ـ بعد نظامی؛ این اسلام آمده است که به ما راه تربیت را نشان بدهد.([29])

6 . تعظیم شعائر مذهبی؛ به نظر حضرت امام(ره) یکی از ابعاد عزاداری و برپایی شعائر مذهبی، بعد اخلاقی و تربیتی آن است. ایشان در این­باره می­فرماید: مجالسی که به نام روضه در بلاد شیعه به پا می­شود ـ با همه نواقص که دارد ـ باز هرچه دستور دینی و اخلاقی است و هرچه انتشار فضایل و پخش مکارم اخلاقی است در اثر همین مجالس است.([30])

7. مبارزه عملی، یا جهاد­ با نفس؛ اهمیت این مجاهده چنان است که پیامبر اعظم(ص) از آن به عنوان جهاد اکبر و جهاد افضل یاد می­فرماید.([31])

به نظر حضرت امام(ره) جهاد با نفس تنها از راه مخالفت عملی با عادات ناپسند امکان­پذیر است. ایشان در این­باره می­نویسد: بهترین علاج­ها که علمای اخلاق و اهل سلوک از برای این مفاسد اخلاقی فرموده­اند، این است­که هر یک از این ملکات زشت را که در خود می­بینی در نظر بگیری و برخلاف آن تا چندی مردانه قیام و اقدام کنی، و همت بگماری برخلاف نفس تا مدتی، و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنی و از خدای تعالی در هر حال توفیق طلب کنی که با تو اعانت کند در این مجاهده، مسلماً بعد از مدت قلیلی آن خُلق زشت رفع شده و شیطان و جندش از این سنگر فرار کرده، جنود رحمانی به جای آن­ها برقرار می­شود.([32])

8 . ستایش و تشویق؛ این اصل مهم تربیتی، مورد توجه حضرت امام(ره) بود و در تربیت فرزندان خود از آن بهره می­گرفت. یکی از بستگان معظم­له می­گوید: من هر موقع پیش امام می­رفتم، مرا تشویق به نماز می­کردند. یادم می­آید که وقتی پنج ساله بودم وارد اتاق آقا شدم و دیدم که دارند نماز می­خوانند، من هم پشت سر ایشان نماز خواندم. پس از نماز امام چند کتاب به من جایزه دادند.([33])

هنگامی که دفتر نقاشی کودکی تقدیم حضرت امام(ره) شد، ایشان با دقت تمام اوراق آن را ملاحظه کردند؛ به ویژه آن­که با دیدن تصویر پشت جلد که شامل یک تانک بود که چرخ­های آن را مدادتراش، تنه آن را کتاب و لوله آن را یک مداد و سرنشین آن را طفل دانش­آموز تشکیل می­داد ـ تبسم شیرینی بر لب­های معظم­له نقش بست، و دستور دادند تا برای این نقاش خردسال جایزه­ای تهیه شود.([34])

پی­نوشت:

[1]. صحیفه امام، ج 14، ص 153.

[2]. همان، ص 391.

[3]. شرح چهل حدیث، حدیث ششم، ص 122.

[4]. همان، حدیث دهم، ص 172.

[5]. صحیفه امام، ج 14، ص 379.

[6]. شرح چهل حدیث، حدیث ششم، ص 122.

[7]. جهاد اکبر، ص 22.

[8]. شرح چهل حدیث، ص 175 و 176.

[9]. صحیفه امام، ج 14، ص 391.

[10]. همان، ج 13، ص 507 .

[11]. البقره (2) : 151 و آل عمران (3) : 164 و جمعه (62) : 2.

[12]. صحیفه امام، ج 14، ص 40.

[13]. همان، ج 17، ص 237.

[14]. همان، ج 10، ص 34.

[15]. همان، ج 13، ص 172.

[16]. همان، ج 8 ، ص 435.

[17]. شرح چهل حدیث، حدیث اول، فصل 2، ص 14 .

[18]. مجله پیوند، ش 248، ص 583 .

[19]. مکارم الاخلاق، ص 222.

[20]. برداشت­هایی از سیره­ی امام خمینی(ره)، ج 1، ص 29.

[21]. شرح چهل حدیث، ص 5 و 6 .

[22]. همان، ص 174.

[23]. همان.

[24]. نقطه­ی عطف، ص 17 و 18.

[25]. صحیفه­ی امام، ج 12، ص 392.

[26]. همان، ج 21، ص 45.

[27]. تفسیر سوره­ی حمد، ص 150.

[28]. برداشت­هایی از سیره­ی امام خمینی(ره)، ج 1، ص 57 .

[29]. صحیفه امام، ج 6 ، ص 530 .

[30]. کشف الأسرار، ص 173 و 174.

[31]. وسائل الشیعه، ج 11، ص 123 و 124.

[32]. شرح چهل حدیث، حدیث اول، فصل 6 ، ص 32.

[33]. برداشت­هایی از سیره­ی امام خمینی(ره)، ج 1، ص 60 و 61 .

[34]. مجله پیوند، ش 260، ص 14.

منبع: مجموعه آثار کنگره اندیشه­های اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره)، ش 9، مقالات اخلاقی، ش 2.

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 4 اسفند 1391 و در ساعت 12:41 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
اهداف و روش های تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه حضرت آیت الله خامنه ای

در هر برهه ای، شناخت دقیق دیدگاه های اسلام و اجرای آن نجات بخش جوامع بشری به ویژه مسلمانان بوده و خواهد بود و در این راستا، آگاهی و استقاضه از دیدگاه های مقام معظم رهبری در مورد تعلیم و تربیت اسلامی به دلایل زیر ضرورت می یابد:

 

- ضرورت و حد رویه بین نهادها و عناصر مختلف در زمینه تعلیم و تربیت بر محور نظریات رهبر فرزانه انقلاب

- اشراف ایشان بر مسایل مختلف نظام و نیازهای جوامع امروز و نحوه پاسخ گویی از منابع اسلامی.

- تجربه فراوان در طول دوران زندگی در زمینه تعلیم و تربیت طلاب و دانشجویان و عامه ی مردم.

- در اختیار داشتن تربیون های مختلف در دوران پر برکت زندگی اعم از امام جمعه تهران، ریاست جمهوری و رهبری نظام برای ارائه ی نظریات خویش در بخش های مختلف.

- آشنایی با زبان روز و بیان شیوا و سخنان اصولی و کاربردی ایشان.

 

بر این اساس باید نظریات ایشالن در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی که توسط ایشان ارائه شده است یکجا با تنظیم خاصی برای ارائه یک نظام تربیتی گردآوری شود که به عنوان منبع مهمی در این زمینه خواهد بود.

روش کار بدین صورت خواهد بود که با مطالعه کامل آثار ایشان در دوران ریاست جمهوری و رهبری که به صورت کتاب درآمده است با حفظ مضامین، مطالب مربوطه را در پاسخ به دو سؤال، در جدولی تنظیم و ارائه نماییم.

سؤال اول:

 به دنبال چه هستیم؟

سؤال دوم:

با چه شیوه ای؟

 و در ستون آخر تاریخ پیام ذکر شود. به طور نمونه 10 ردیف از جدول در انتها آورده شده است.

مجموعه ی آنچه که از اهداف تعلیم و تربیت اسلامی در سخنان رهبری به دست می آید در چهار دسته: اهداف معنوی، تربیتی، علمی و اجتماعی قابل تقسیم است که برای هر کدام نیز چند نمونه از صحبت های ایشان ذکر می شود:

 

اهداف معنوی:

حیات طیبه اسلامی، انسان کامل اسلامی، آرامش و امنیت و عروج معنوی، ایجاد نورانیت الهی در خود.

اهداف تربیتی:

 احیای اعتقاد و عمل و اخلاق اسلامی، تداوم تکامل انسان، تربیت انسان های صالح، مؤمن، متعبد و ذاکر.

اهداف عملی:

 برخورداری از حکمت، رشد علمی و فرهنگی جامعه، توسعه آموزش های اسلامی، عقب نماندن از کاروان علم و . . .

اهداف اجتماعی:

آیت الله خامنه ای

حفظ دین و اعتلای اسلام، وحدت مسلمین، اراده حکومت اسلامی، عدالت اجتماعی، ساختن کشوری نمونه.

مقام معظم رهبری در زمینه شیوه ها نیز در چهار عرصه سخن گفته اند:

 

- عرصه عقاید و اعمال دینی، ذکر و یاد خدا، دعوت به خدا نه به خود، ایمان آگاهانه، آشنایی با قرآن و نهج البلاغه، . . .

- استفاده از روش های نوین و مناسب، روش حکیمانه، مهربان کردن دل ها به هم، عشق و صمیمیت، ارزیابی استعدادها، توجه به قالب ها.

- استفاده صحیح از علوم و فرهنگ بیگانگان؛ تبادل فرهنگی، برقراری ارتباط جهانی، گزینش اندیشه و تجربه بیگانگان، کسب علم بدون مزدوری.

- دوری از روش های نادرست، تشویش زیاد، استهزاء مطالب دیگران، قضاوت بدون علم و یقین

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 4 اسفند 1391 و در ساعت 12:37 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
ويژگي‌هاي‌ تعليم و ‌تربيت‌ اسلامي‌
هنگامي كه در كلام الهي از انسان به عنوان اشرف مخلوقات و جانشين پروردگار روي زمين ياد مي‌شود و به فرشتگان براي سجده نمودن در مقابل اين موجود امر مي‌شود، اين همه نشان‌دهنده كرامت و جايگاه آدمي است. اين كرامت از يكسو به سبب دميدن نفخه الهي در روح انسان و از سوي ديگر بهره‌مندي او از عطيه‌اي الهي به نام عقل است.
از نگاه شريعت اسلامي انسان مجموعه‌اي از استعدادهاي بالقوه است كه براي به فعليت در آوردن اين استعدادها و توانايي‌ها، نيازمند تعليم و تربيت است. آنچه هدف تعليم و تربيت اسلامي است حقيقت جويي و حصول رستگاري است و اين مساله جز از طريق تعلم و تعقل در كنار تزكيه حاصل نمي‌شود. از نگاه اسلام رشد عقلاني به موازات رشد اخلاقي صورت مي‌گيرد و به تعبيري اين دو لازم و ملزوم يكديگرند.


همان‌گونه كه اخلاق منهاي علم، جهالتي بيش نيست، علم منهاي اخلاق نيز حماقتي بيش نخواهد بود. همواره در كتب ديني و اخلاقي ما علم و اخلاق در كنار هم ذكر شده و مكتبي كه بيشترين توجه را به فراگيري دانش نموده، هدف بعثت پيامبر خود را تكميل مكارم اخلاق ذكر كرده است. 

بدون شك تعليم و تربيت اسلامي نظامي جامع و كامل است كه تمام ابعاد وجودي انسان را مورد توجه قرار داده است. در فرآيند تعليم و تربيت اسلامي جسم و روان، حيات دنيوي و اخروي، جامعه و فرد بايد به يك ميزان پرورش يابند و هيچ يك نبايد به بهاي ديگري ناديده گرفته شود.

همواره خرد و خرد ورزي از جايگاهي خاص در تعاليم اسلام برخوردار بوده است. بيان اهميت جايگاه خرد و خرد ورزي در قالب 300 آيه در قرآن خود دليلي آشكار بر اين مدعاست. مسلما چنين تاكيد و اهميتي در مكتب شيعه دوچندان مي‌شود هنگامي كه معتبرترين كتب حديثي اين مكتب همچون اصول كافي و بحارالانوار، باب‌هاي نخستين خود را به «باب‌العقل و الجهل» و«فضل العلم» اختصاص داده‌اند و سپس به بحث پيرامون اصول دين مي‌پردازند.

بدون شك چنين تبويبي بي‌حكمت نبوده و به همين علت عالم بر عابد و تفكر بر تعبد همواره برتري داشته است. احاديث بسياري در اين باب نقل شده كه به عنوان نمونه مي‌توان به اين حديث اشاره كرد:

پيامبر اسلام‌ ص‌ مي‌فرمايند: «فكره ساعه خير من عباده ستين سنه: ساعتي انديشيدن بهتر از شصت سال عبادت كردن است.» (پاينده،1374)‌

چه بسيار عبارات و كلمات از پيشوايان دين نقل شده است كه نشان مي‌دهد تعبد بدون پشتوانه عقلي فاقد ارزش است. چنان كه پيامبر در حديثي مي‌فرمايد: «هر چيز را پايه و ريشه‌اي است و پايه و ريشه كار مومن عقل است و ارزش و اعتبار او به اندازه عقل و قدرت تشخيص اوست.» (مجموعه نويسندگان،1360)‌

همان‌طور كه در متون ديني بيان‌شده، هدف از خلقت آدمي عبوديت پروردگار است: «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون.»‌ (ذاريات آيه 56)‌. 

در اين ميان برخي از مفسران بر اين عقيده‌اند كه واژه ليعبدون در واقع به معناي ليعرفون است و اين خود بدان معناست كه انسان بايد نسبت به پرودگار خود معرفت حاصل نمايد.

پس از بررسي جايگاه خرد و خردورزي در تعاليم اسلام، ذكر اين نكته ضروري است كه قرآن با نگاهي خاص و بديع به مساله اقسام خردورزي نظر مي‌افكند. قرآن با 3 مسلك حس‌گرايي محض، استدلال محض و تذكر محض سر نزاع دارد و مسير خود را از هر 3 مسلك جدا كرده است.

نگاه مطلق‌گرانه در هر يك از اين 3 مسلك، عامل اصلي بي‌توجهي قرآن به آنهاست. از نگاه قرآن «شكوفايي انديشه و راهيابي آن به مقصود از طريق مواجهه حسي و نظري با جهان همراه با كنترل اهواء نفساني ميسر مي‌شود و هرگونه مطلق‌گرايي در يكي از طرق مزبور آفت تعقل است.» (جعفري،1360، ص 140)‌

از سوي ديگر يكي از اصول بنيادين راجع به خردورزي، توجه به اين نكته است كه آنچه بايد در فرآيند خردورزي مورد توجه قرار گيرد محتواي كلام (انديشه) است و نه ناقل و حامل كلام (انديشنده). چنان كه در روايتي از امام علي چنين آمده است كه «انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال.»

جايگاه علم و عالم در اسلام‌

به جرات مي‌توان چنين گفت كه در ميان اديان و فرق مختلف، هيچ كدام به اندازه اسلام بر اهميت جايگاه علم و عالم تاكيد نكرده است. تاكيد بر فراگيري علم تا بدانجا بوده است كه در فرآيند يادگيري و علم‌آموزي حسد ورزيدن و چاپلوسي كردن نيز مجاز شمرده شده است. در مكتب اسلام به همان مقدار كه جهل و جهالت مورد نكوهش واقع شده، علم و عالم بودن مورد تحسين و تاكيد قرار گرفته است. 

تعبير «الجهل موت» (آمدي،1378،ص 202) يكي از زيباترين تعابيري است كه حضرت علي در ذم جهل به كار برده‌اند. از نگاه ايشان فرد جاهل همچون مرده‌اي در ميان زندگان است.

از سوي ديگر ايشان ريشه بسياري از دشمني‌ها را در فقدان آگاهي دانسته و مي‌فرمايند: «الناس اعداء ما جهلوا: مردم آنچه را نمي‌دانند با آن دشمنند» (همان منبع، ص202) و در جاي ديگر چنين مي‌فرمايند كه «دشمني نكنيد با آنچه نمي‌دانيد كه بيشترين دانش در همان است كه شما نمي‌دانيد.» (همان منبع، ص212) احاديث بسياري همچون «اطلب العلم من المهد الي اللحد » (پاينده،1374،ص 218)، «طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمه» (همان منبع،ص 557) و... همگي نشان از توجه خاص اسلام به مقوله علم و علم‌آموزي است.

اما در اين ميان احاديثي وجود دارد كه بايد با نگرشي عميق و دقيق‌تر بدان‌ها نظر افكند. در اينجا ما به تعدادي از آ نها اشاره و سپس نكاتي درخصوص آنها ذكر مي‌كنيم: 

1- پيامبراكرم (ص): اطلبوا العلم و لو بالصين (همان منبع، ص 217)‌

2-‌ حضرت علي: الحكمه ضاله المومن فخذوها و لومن افواه المنافقين (آمدي،1378، ص285)

3- حضرت علي: فخذ الحكمه و لو من اهل النفاق (نهج البلاغه، قصارالحكم 80 )‌

4- حضرت علي: خذ الحكمه و لو من المشركين (فريد، 375، 1366)‌

5- حضرت علي: خذ الحكمه و لو من اهل الضلال (همان منبع)‌

ذكر چند نكته در مورد احاديث فوق‌

الف: مسلما يكي از نكات قابل تامل درباره احاديث فوق تاكيد بر آموختن علم و حكمت از غيرمسلمانان است. كثرت احاديثي شبيه احاديث فوق كه به زعم مرحوم مطهري تعداد آنها به 20 حديث مي‌رسد نشان مي‌دهد كه نبايد اين نكته را ناديده گرفت. 

ب: تاكيد بر فرا گرفتن علم و حكمت از گمراهان، مشركان و منافقان دلالت بر اين امر مي‌كند كه آنچه مهم است، خود حقيقت است نه ناقل و حامل آن. از اين رو در اسلام بر اين نكته بسيار تاكيد شده است كه به سخنان افراد بدون در نظر گرفتن موقعيت و كسوت آنها گوش داده و بهترين آن را انتخاب نماييد: بشارت بده به آن بندگان من كه گفتار را مي‌شنوند و از احسن آن گفتار پيروي مي‌نمايند.» (زمر آيه 18)‌ 

ج: هرچند ميان علم و حكمت تفاوت وجود دارد و از حكمت به عنوان علم حاوي حقيقت تعبير شده است، ولي با در نظر گرفتن احاديث فوق مي‌توان چنين برداشت كرد كه علم و حكمت برخلاف آنچه بسياري گمان مي‌كنند در انحصار دين يا فرد خاصي نيست. اصل عدم انحصاري بودن علم و حكمت نشان از اين مساله دارد كه علم و حكمت را مي‌توان و بايد از افرادي چون گمراهان، مشركان و حتي منافقين نيز آموخت، منافقيني كه شديدترين كيفرها در قرآن براي آنها در نظر گرفته شده است.

د: در نهايت با اندك تاملي در باب احاديث فوق مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه نوع علمي كه در فرا گرفتن از گمراهان، مشركان و منافقان مورد تاكيد واقع شده بدون شك از جنس الهيات و علم دين نخواهد بود؛ بلكه آنچه اهميت دارد علم بما هو علم و حكمت بما هو حكمت است. 

به تعبير بزرگي، هنگامي كه پيامبر تاكيد مي‌كند در طلب علم باشيد هرچند آن علم در چين يافت شود، مسلما مقصود از آن علم، علم الهيات نبوده زيرا در آن زمان مدينه خود گنجينه معارف الهي بوده است. از سوي ديگر به تعبير مرحوم مطهري، اسلام هيچ‌گاه در فرا گرفتن علم، نوع و حدود آن را مشخص نكرده و بر آموختن يا نياموختن علمي اصرار و تاكيد نكرده است (مطهري،1377)‌.

در بررسي ديدگاه اسلام پيرامون علم و علم آموزي، دو نكته وجود دارد كه بيش از ساير نكات سزاوار تامل و دقت است: 

الف: تاكيد بر علم عملي و نافع‌

ب: ذو مراتب بودن علم 

تاكيد بر علم عملي و نافع: در اسلام، علم داراي جهت و هدف است. اين بدان معناست كه  فرا گرفتن علم بايد موجب شناختن ابعاد دروني آدمي و حركت دادن وي بر مبناي فطرت و سرشت او شود. در معارف اسلامي، به مسلمانان توصيه شده است به علومي روي آورند كه منفعتي در آنها نهفته و به تعبير امروزي جنبه عملي و كاربردي داشته باشند. چنانكه پيامبر  مي‌فرمايد: «دانشي كه از آن سود نبرند مثل گنجي است كه از آن خرج نكنند.» (پاينده، 1374، ص328)‌

در متون اسلامي در كنار بهره‌گيري از استدلال عقلي، نقش تجربه مهم توصيف شده است. همواره علم فاقد عمل مورد ذم واقع شده و چنين علمي به درختي فاقد ميوه تشبيه شده است «العلم بلاعمل كشجره بلاثمر». در عين حال راه گريز از سقوط و تباهي، بناي امور بر پايه تجربيات در نظر گرفته شده است، چنان كه حضرت علي مي‌فرمايد: «هر كس كه كار خود را بر پايه محكم تجربيات بنا نهد از سقوط و تباهي به سلامت مي‌ماند.» (آمدي، 1378، ص630 )‌

ذو مراتب بودن علم: هنگامي كه سخن از ذو مراتب بودن علم به ميان مي‌آيد مقصود اين است كه مي‌توان از حقيقت واحد درك‌هاي متفاوت داشت. شواهد بسياري براي تاييد اين مطلب وجود دارد. تعبير«اگر ابوذر مي‌دانست در دل سلمان چه مي‌گذرد سلمان را تكفير مي‌كرد يا سلمان را مستوجب قتل مي‌دانست.» (مجموعه نويسندگان،1360،ص 191 ) يا كلام حضرت علي، آن هنگام كه امام حسن و امام حسين را مورد خطاب قرار مي‌دهند و مي‌گويند: «جواهر علمي نزد من هست كه اگر من آنها را آشكار كنم به من خواهند گفت كه تو بت پرستي و كساني از مسلمانان ريختن خون مرا مباح خواهند شمرد و اين كار بسيار قبيح را پسنديده خواهند دانست.» (همان منبع، ص 192) همگي دلالت بر ذو مراتب بودن علم مي‌كند. 

با توجه به مباحث مطرح شده مسلما از نگاه اسلام جايگاه عالم و دانشمند جايگاه خاص و ويژه‌اي است. اهميت جايگاه دانشمند تا آنجاست كه پيامبر مي‌فرمايد: «هر روز خود را به يكي از 4 صورت آغاز كن: عالم باش، يا دانش‌آموز، يا كسي كه به علم گوش فرا مي‌دهد يا آن كه دوستدار دانش است. از اين 4دسته بيرون مباش كه هلاك مي‌شوي.» (پاينده،1374، ص 226). اين اهميت هنگامي نمايان‌تر مي‌شود كه پيامبر در احاديثي به مقايسه عالم و عابد پرداخته و چنين مي‌فرمايند:

الف: «فضل العالم علي العابد كفضلي علي امتي: فضيلت عالم بر عابد همچون فضيلت من بر امتم است.» (همان منبع، ص589)‌

ب: «نوم العالم افضل من عباده العابد: خواب دانشمند از عبادت عابد بهتر است.» (همان منبع، ص 787)‌

ج: «اذا جاء الموت بطالب العلم مات و هو شهيد: وقتي مرگ طالب علم فرا مي‌رسد او شهيد  مي‌ميرد.» (همان منبع، ص192)‌

 اخلاق علمي

يكي از مباحثي كه شايد كمتر بدان پرداخته شده است، مساله اخلاق علمي در تعليم و تربيت اسلامي است. بدون شك فضاي بحث و مباحثه مستلزم رعايت اصول و قوانيني است كه در صورت عدم توجه به آنها، نتيجه مطلوب براي طرفين بحث حاصل نخواهد شد. 

براي درك چنين اصولي، بررسي منش رهبران و بزرگان دين در جلسات مناظره و مباحثه مي‌تواند راهنماي خوبي براي استنتاج اين اصول باشد. هر چند ذكر تمامي اين اصول كه تشكيل‌دهنده اخلاق علمي در مكتب اسلام هستند در چنين مقاله‌اي امكانپذير نيست. با وجود اين، ما به سه اصل بنيادين اشاره مي‌كنيم: 

1-‌ اصل آزادي انديشه و بيان: بدون شك يكي از افتخارات مكتب اسلام ايجاد فضايي آزاد براي بيان انديشه و اعتقادات است. اهميت اين نكته تا بدانجاست كه مي‌توان گفت در ميان اديان مختلف، اسلام بيش از ساير اديان بر اين امر توصيه و تاكيد كرده است. 

مناظره و مباحثه ائمه با ملحدان و معاندان همگي حكايت از اين دارد كه در مكتب اسلام مخالفان و معاندان با رعايت تمام جوانب اخلاقي اين حق را دارند كه به بيان آراء و انديشه‌هاي خود بپردازند و نبايد هيچ كدام از مخالفان و معاندان به علت عدم اعتقاد به اسلام از اظهار نظر باز داشته شوند.

در واقع اين اصل نه‌تنها در مورد مكتب اسلام، بلكه درباره همه مكاتب و مذاهبي صدق مي‌كند كه خواهان بقاي خود هستند ، چنان كه مرحوم مطهري بيان مي‌‌كند: «هر كتبي كه به ايدئولوژي خود ايمان و اعتقاد دارد ، ناچار بايد طرفدار آزادي انديشه و تفكر باشد.» (مطهري، 1368، ص 11)‌

يكي از نمونه‌هاي برجسته در تاريخ اسلام كه نشان از تحقق عملي ايده آزادي انديشه است نحوه برخورد حضرت علي با يكي از سرسخت‌ترين دشمنان خود يعني خوارج است. ايشان در زمان خلافت خود در حالي كه همه ابزار قدرت را در دست داشتند و مي‌توانستند به آساني دشمنان خود ازجمله خوارج را به بهانه ديدگاه‌هاي غلط و انحرافي سركوب كنند، فضايي به وجود آوردند كه خوارج در كمال امنيت و آسايش در جامعه اسلامي زندگي و به تبليغ آراء خود مي‌پرداختند.

هرچند خوارج در نماز جماعت به علي اقتداء نمي‌كردند و او را كافر مي‌پنداشتند، ولي تا زماني كه آنها دست به شمشير نبردند، حضرت علي هيچ واكنش عملي نسبت به آنان نشان نداد. مرحوم مطهري در توصيف فضاي آن زمان چنين بيان مي‌كند كه: «اميرالمومنين با خوارج در منتهي درجه آزادي و دموكراسي رفتار كرد. او خليفه است و آنها رعيتش. هر گونه اعمال قدرت سياسي برايش مقدور بود. اما او زندانيشان نكرد. 

شلاقشان نزد و حتي سهميه آنها را از بيت المال قطع نكرد. با آنها همچون ساير افراد مي‌نگريست. آنها در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبه‌رو مي‌شدند و صحبت مي‌كردند. طرفين استدلال مي‌كردند و استدلال يكديگر را جواب مي‌گفتند.» (مطهري، 1379، ص 143)‌

مرحوم مطهري همچنين درباره نگاه اسلام به آزادي انديشه چنين بيان مي‌كند كه «من به همه اين دوستان غيرمسلمان اعلام مي‌كنم از نظر اسلام تفكر آزاد است. شما هر جور كه مي‌خواهيد بنشينيد و بنويسيد. هر جور كه مي‌خواهيد عقيده خودتان را ابراز كنيد، به شرطي كه فكر واقعي خودتان باشد. ابراز كنيد و هر طور كه مي‌خواهيد بنويسيد، بنويسيد، هيچ كس ممانعتي نخواهد كرد.» (مطهري، 1368، ص 13)

ايشان نه‌تنها در مقام سخن بلكه در عمل نيز براي تحقق اين اصل تلاش نمود. مرحوم مطهري در سخنراني سال 57 خود در دانشكده الهيات چنين مي‌گويد: «من در همين دانشكده چند سال پيش نامه‌اي را نوشتم به شوراي دانشكده و در آن تذكر دادم يگانه دانشكده‌اي كه صلاحيت دارد يك كرسي را اختصاص دهد به ماركسيسم همين دانشكده الهيات است، ولي نه اين كه ماركسيسم را يك استاد مسلمان تدريس كند، بلكه استادي كه واقعا ماركسيسم را شناخته باشد و به آن مومن باشد و بخصوص به خدا اعتقاد نداشته باشد. 

مي‌بايد به هر قيمتي كه شده از چنان فردي دعوت كرد تا در اين دانشكده مسائل ماركسيسم را تدريس كند. بعد ما هم مي‌ياييم و حرف‌هايمان را مي‌زنيم. منطق خودمان را مي‌گوييم. نبايد اين گونه فكر كرد كه چون اينجا دانشكده الهيات است، نبايد در آن ماركسيسم تدريس شود. 

خير بايد ماركسيسم تدريس شود. آن هم توسط استادي كه معتقد به ماركسيسم است. فقط بايد جلوي دروغ و حقه‌بازي را گرفت يعني نبايد يك ماركسيست تمسك به آيه قرآن بكند و بگويد فلان آيه قرآن اشاره به فلان اصل ماركسيسم است. ما با اين شيوه مخالفيم، اين خيانت به قرآن است.» (همان منبع)‌

هرچند ايده ايجاد كرسي ماركسيسم در دانشكده الهيات تحقق نيافت، لكن پس از انقلاب برخي از روحانيون روشنفكر همچون دكتر بهشتي در عمل و منش خويش اصل آزادي انديشه و بيان را ارج نهادند. بدون شك تاريخ انقلاب اسلامي ايران هيچ گاه جلسات مناظره و گفتگوي دكتر بهشتي با گروهاي چپگرا و ماركسيست را فراموش نخواهد كرد. 

مرحوم بهشتي با اين كه خود يكي از مسوولين بلندپايه كشور بود، نه‌تنها در چنين جلساتي حاضر مي‌شد، بلكه از تداوم اين جلسات استقبال مي‌كرد. دكتر كيانوري از شركت‌كنندگان در اين جلسات و نماينده حزب توده در توصيف فضاي به وجود آمده چنين مي‌گويد: «حزب توده ايران جزو آن سازمان‌هايي است كه در دوران 40 ساله موجوديت خود خيلي كم از چنين امكاناتي برخوردار بوده و شايد از چنين امكاني برخوردار نبوده است.» (سايت بازتاب، 7 تير، 1384)‌

2-‌ اصل مدارا و عدم تعصب ورزي: يكي از الزامات ضروري در فضاي مباحثه و مناظره و به طور كلي در فرآيند تعليم و تربيت رعايت اصل مدارا از سوي طرفين است. مدارا كردن در واقع به معناي عدم تعصب‌ورزي است. پشتوانه تعصب بيش از آن كه منطق و استدلال باشد، جهل است و نتيجه آن بيش از آن كه ميمون و پرثمر باشد، ويرانگري و تخريب است. 

به همين سبب پيامبر اكرم امت خود را از اين صفت رذيله نهي نموده و مي‌فرمايد: «از ما نيست كسي كه به عصبيتي فراخواند و ازما نيست كسي كه در راه عصبيتي بجنگد و از ما نيست كسي كه با عصبيت بميرد.» (ري شهري،1386، ص 691)‌

در بسياري از احاديث، اساس حكمت مدارا كردن با مردم ذكر شده است. با اندك تورقي در تاريخ اديان بوضوح آشكار مي‌شود كه كارنامه بسياري از اديان در مواجهه با انديشه‌ها و آراء مخالفان خود چندان قابل قبول نيست. تعصب‌ورزي‌هاي كوركورانه در قرون وسطي كه ثمره آن تشكيل دادگاه‌هاي تفتيش عقايد و نابودي مخالفان به بدترين شكل ممكن بود، هنوز هم از نقاط سياه تاريخ بشري محسوب مي‌شود.

با وجود اين در ميان اديان مختلف مي‌توان چنين گفت كه كارنامه اسلام در مواجهه با مخالفان خود كارنامه درخشاني است و اين مساله نه‌تنها با تورق در تاريخ اسلام قابل مشاهده است، بلكه حتي بسياري از محققان خارجي نيز بر اين امر صحه گذاشته‌اند چنان كه كنت گوبينو مي‌نويسد: «اگر اعتقاد مذهبي را از ضرورت سياسي جدا كنند، هيچ ديانتي تسامح جوي‌‌تر و شايد بي‌تعصب‌تر از اسلام وجود ندارد.» (زرين‌كوب، 1376، ص 25)‌

بدون شك تاكيد اسلام بر جايگاه علم و طالب آن از يك سو و وسعت ديد و فقدان تعصب‌ورزي مسلمانان در قرون اوليه از سوي ديگر، موجب ظهور نهضت ترجمه و آشنايي مسلمانان با آراء و انديشه‌هاي انديشمندان ديگر بلاد شد. در اوايل قرن دوم هجري مسلمانان با شور و اشتياقي خاص كتب مختلف علمي را كه در سرزمين‌هاي مختلف همچون ايران، روم، هند و يونان بود ترجمه و وارد جهان اسلام كردند.

بيت‌الحكمه به عنوان نماد روشنفكري آن دوران در جهان اسلام و مركز توسعه علوم مختلف در نظر گرفته شد و اين در حالي بود كه تاسيس آن در عصر ائمه بهترين بهانه براي تحريك مردم عليه خلفاي عباسي بود، چنان كه مرحوم مطهري بيان  مي‌كند: «بيت‌الحكمه كه تاسيس شد در دنياي زمان خودش نظير نداشت و بعدها هم كم برايش نظير پيدا كردند. هرچند خلفا ملعون و مطرود ائمه بوده‌اند، اما حتي يك حديث هم نمي‌بينيم كه اين كار خلفا (تاسيس بيت الحكمه) به عنوان يك بدعت تلقي شده باشد و بگويد يكي از چيزهايي كه اينها كار را خراب كردند اين بود كه علوم ملت‌هاي كافر را از يونان، روم، هند و ايران ترجمه كرده‌اند و وارد دنياي اسلام كردند و حال اين كه در ميان عوام بهترين وسيله براي كوبيدن آنها بود.» (مطهري، 1377، ص 278)‌

3- اصل نفي شخصيت‌پرستي: يكي از مهم‌ترين آفت‌هاي تعليم و تربيت وجود مساله‌اي به نام شخصيت ‌پرستي است. تقريبا در همه نظام‌هاي تربيتي ملاك پذيرش يا عدم پذيرش سخن افراد، ارتباط مستقيمي با جايگاه و اقتدار آنها دارد. به عبارت ديگر اعتبار كلام از اعتبار جايگاه گوينده آن نشات مي‌گيرد. بدون ترديد چنين نگاهي بر خلاف اصول تعليم و تربيت اسلامي است.

از نگاه تعليم و تربيت اسلامي حق و حقيقت به افراد اعتبار مي‌بخشند نه اين كه حق و حقيقت اعتبار خود را از افراد بگيرد. در تعليم و تربيت اسلامي آنچه بايد مورد محك قرار گيرد، محتواي كلام است نه ناقل كلام. در معارف اسلامي به كرات تاكيد شده است كه سخنان افراد را بدون در نظر گرفتن موقعيت و كسوت آنها بدقت گوش دهيد و سپس به تجزيه و تحليل آن بپردازيد.

هنگامي كه قرآن چنين خطاب مي‌كند كه «بشارت بده به آن بندگان من كه گفتار را  مي‌شنوند و از احسن آن گفتار پيروي مي‌نمايند.» (زمر، آيه 18)‌ مقصود صرف شنيدن (سماع)‌ نيست بلكه گوش دادن ( استماع)‌ است. قرآن به مسلمانان توصيه مي‌كند كه سخنان طرف مقابل خود را به دقت گوش دهيد و سپس تجزيه و تجليل كرده سره از ناسره را تشخيص دهيد. 

چنانچه پيش از اين ذكر شد تعبير حضرت علي «انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال» نيز ناظر بر همين امر است. آنچه اهميت دارد، محتواي انديشه است و نه گوينده آن انديشه. ممكن است سخن حقي از زبان اهل غيرحق جاري شود. اين مساله نبايد موجب شود كه فرد از پذيرش سخن حق امتناع ورزد.

به همين سبب ملاك سنجش حق و باطل، شخصيت افراد نيست بلكه شخصيت افراد بايد با ترازوي حق و حقيقت سنجيده شود. نقل است مردي از صحابه اميرالمومنين در جنگ جمل دچار شك و ترديد شد.

اين شك و ترديد از آنجا ناشي مي‌شد كه در يك سوي ميدان علي و اصحابش را مي‌ديد و در سوي ديگر عايشه همسر پيامبر و صحابه‌اي همچون طلحه و زبير را. چنين ترديدي موجب شد كه آن مرد از اميرالمومنين سوال كند كه آيا ممكن است عايشه، طلحه و زبير بر مسير باطل گام بردارند؟ 

حضرت علي پاسخي مي‌دهد كه مي‌توان آن را اصلي جهانشمول براي تمامي مكاتب تربيتي در نظر گرفت. ايشان خطاب به آن مرد چنين مي‌گويند: «حق و باطل را با ميدان قدر و شخصيت افراد نمي‌شود شناخت. اين صحيح نيست كه تو اول شخصيت‌ها را مقياس قرار دهي و بعد حق و باطل را با اين مقياس‌ها بسنجي... اشخاص نبايد مقياس حق و باطل قرار گيرند و اين حق و باطل است كه بايد مقياس اشخاص و شخصيت آنها باشد.» (مطهري، 1379، ص 125)‌

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 4 اسفند 1391 و در ساعت 12:31 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
بفرمایید مسابقه

" آرمان فجر"


چگونه انقلاب اسلامی ایران، مولد بیداری اسلامی

 در کشورهای مختلف شد؟



شما هم می توانید با پاسخ به سوال بالا (در قسمت نظرات وبلاگ)،تا روز

یکشنبه 22 بهمن ماه در مسابقه شرکت کنید.


لطفا همراه با پاسخ، نام، سن، شماره ی تماس و عضویت یا عدم عضویت خود در بنیاد را بنویسید.


به 5نفر از برگزیدگان، جوایز نفیسی اهدا خواهد شد.

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 15 بهمن 1391 و در ساعت 07:32 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
نماهنگ تولیدی بنیاد

" رنج شیرین..."


نماهنگی برای به خاطره گذاشتن خیزش عظیم ملتی بزرگ

در گذشته
و پیمودن مسیر پیشرفت و اقتدار تا آینده


تولید شده در واحد نرم افزاری بخش هنری بنیاد


| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 15 بهمن 1391 و در ساعت 07:31 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
انقلاب اسلامى در ميان انقلابهاى بزرگ جهان

اشاره

این نوشته به مقايسه انقلاب اسلامى ايران با انقلاب فرانسه و روسيه كه بزرگترين انقلابات‏معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشاء رواج گفتمان ليبراليستى و سوسياليستى در قرن‏گذشته شدند، پرداخته و نشان مى‏دهد كه چگونه انقلاب اسلامى ايران، از جهات متعدد،عميق‏تر، جدى‏تر و مردمى‏تر از آن دو بوده و گفتمان سومى را به بشريت معاصر عرضه‏كرده است.
در اين نوشته سعى شده كه انقلاب اسلامى با انقلابهاى فرانسه و روسيه كه از بزرگترين‏و معروفترين انقلابهاى جهان مى‏باشند در وجوه اقتصادى، سياسى و اجتماعى مقايسه‏شود.
1. موقعيت اقتصادى رژيم‏هاى پيش از انقلاب:
در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانه‏هاى روشنى دال بر وخامت موقعيت اقتصادى از هر لحاظوجود داشته و اين كشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحرانهاى مالى و اقتصادى فراوانى بودكه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده مى‏گشت.
شرايط اقتصادى در روسيه نيز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بيستم وضع مطلوبى نداشت. دو جنگ‏خارجى كه در اين دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانيهاى اقتصادى افزود، ركود اقتصادى كه تا سال 1909دوام داشت‏شرايط ناگوارى را براى كاركنان و دهقانان ايجاد كرده بود، از يك سو بيكارى را سخت دامن مى‏زد واز سوى ديگر شرايط كار و ميزان درآمد اين دو طبقه را طاقت فرسا و غير قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتى كه‏در اين دوران كارگران راه مى‏انداختند عمدتا ماهيت اقتصادى داشت و مرتبا بر تعداد اعتصابات و شماره‏شركت كنندگان در اعتصابات افزوده مى‏گشت.
حال آنكه در ايران، در اواخر حكومت‏شاه رژيم، ايران در مطلوبترين سطح از قدرت اقتصادى كه در تمام‏سلطنت 57 ساله رژيم پهلوى بى‏سابقه بود به سر مى‏برد. با افزايش سريع و غير قابل پيش‏بينى درآمد نفت ،رژيم ايران نه تنها تبديل به يكى از دولتهاى ثروتمند شده بود بلكه جامعه ايرانى را به يك جامعه كاملامصرفى تبديل كرده بود. بدين ترتيب ملاحظه مى‏گردد در حالى كه دولتهاى فرانسه و روسيه از نظراقتصادى در بدترين شرايط بودند و در حقيقت در مرحله ورشكستگى نهايى قرار داشتند دولت ايران با توجه‏به افزايش ناگهانى و غير قابل پيش‏بينى قيمت نفت از نظر ذخائر ارزى و توانائيهاى مالى در مطلوبترين ومناسبترين شرايط اقتصادى در تاريخ خود بوده است.
2. اقتدار نظامى رژيمهاى پيش از انقلاب :
از مهمترين و در عين حال محسوسترين ابزار قدرت و اعمال حاكميت هر رژيم سياسى به ويژه نظامهايى‏كه با بحرانها و فشارهاى داخلى مواجه مى‏باشند و نياز به تهديد و ارعاب و احيانا سركوب حركتهاى معارض ومخالف خود را دارند قدرت نظامى آنها مى‏باشد. هر گاه در يك نظام سياسى، قدرت نظامى از انسجام لازم‏برخوردار نباشند و روحيه خود را در اثر شكستيهاى پى در پى از دست‏بدهد و همچنين دولت‏بخاطرمشكلات اقتصادى امكان تامين تداركات و خواسته‏هاى آنها را نداشته باشد و در نهايت قدرت نظامى اعتقاد وايمان خود را به رژيم سياسى از دست‏بدهد نه تها قدرت سياسى قادر به بهره‏بردارى از چنين نيروى نظامى‏براى سركوب قدرت اجتماعى معارض نخواهد بود، بلكه خود بصورت يك مدعى خطرناك درآمده و احيانا به‏گروههاى اجتماعى مخالف خواهد پيوست و احتمال سقوط قدرت سياسى را شديدا افزايش خواهد داد.
فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بين‏المللى بوده است ودر اين منازعات جز يك ايالت، نه تنها چيزى بدست نياورده، بلكه شكستها و خسارتهاى عظيم مالى، جانى وارضى به همراه داشته و قابل پيش‏بينى بود كه افسران ارتش نسبت‏به سركوب مقاومت در دوره‏اى كه بحران‏برعليه مقامات دولتى افزايش يافته بود بى‏علاقه باشند و اين امر موجب اختلاف و تضاد سياسى و اجتماعى‏شد به طورى كه نهايتا هر حركت محدودى را براى سركوب مخالفين پادشاه و طبقات محافظه كار مسلط غيرممكن مى‏ساخت و زمينه را براى پيروزى انقلاب فرانسه مهيا كرد.
موقعيت نظامى روسيه نيز در اروپا بدليل جنگهاى كريمه و جنگ 1905 تغيير كرده بود. كشورى كه در1815 تنها قدرت قوى قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر مى‏رسيد كه هنوز فاصله زيادى با ساير قدرتهاى‏اروپايى داشت‏بعد از جنگ كريمه به حد يكى از چند قدرت مساوى، تنزل يافت و تا زمانى كه تزار در سن‏پطرزبورگ حاكم بود هرگز موقعيت 1815 را پيدا نكرد. جنگ جهانى اول از نظر وسعت و مدت و نزديكى به‏مرزهاى روسيه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تاثير بيشترى در داخل كشور بر جاى گذاشت‏بطوريكه قواى نظامى اين كشور را كاملا به تحليل برده و سربازان كست‏خورده و بازگشته از جبهه را بصورت‏مدعيانى براى قدرت سياسى حاكم درآورد و به همين علت‏بود كه انقلاب روسيه در اوج اشتعال جنگ جهانى‏اول بوجود آمد.
با اين ترتيب ملاحظه مى‏گردد كه نظام سياسى حاكم بر روسيه قبل از انقلاب نه تنها نيروى نظامى و قواى‏مسلح نيرومند و وفادار به قدرت سياسى با خود نداشتند بلكه ارتشى شكست‏خورده، روحيه از دست داده وعاصى شده از نظام با پيوستن به كارگران اعتصابى نقشى مهم در پيروزى انقلاب بازى كردند.
اما ارتش شاهنشاهى ايران بر خلاف فرانسه و روسيه در طول حداقل 57 سال قبل از پيروزى انقلاب درهيچ جنگ خارجى مهمى شركت نكرده بود. بيش از هر پادشاهى در ايران محمدرضا شاه به نيروهاى مسلح‏توجه داشت. او بعنوان فرمانده نيروهاى مسلح، احساس مى‏كرد كه يك ارتش قوى و نيرومند و در عين حال‏وفادار به پادشاه، نه تنها مى‏تواند نظام سياسى او را در قبال مخالفين داخلى حفظ كند بلكه با توجه به جاه‏طلبيهايش مى‏تواند ابزار و اهرم لازم را براى دخالت در امور منطقه و همسايگانش و پيشبرد اهداف بين‏المللى‏او فراهم نمايد.
مى‏توان با قاطعيت ادعا كرد در فرانسه و روسيه از نظر نظامى با توجه به شكستهاى پى در پى در جنگهاى‏متعدد ضعيف‏ترين و نامطمئن‏ترين وضعيت‏بوده و ارتشهاى آنها نه تنها حمايت لازم را از نظام سياسى حاكم‏نمى‏كردند بلكه نسبت‏به انقلابيون گرايش نشان داده و بعضا به آنها مى‏پيوستند، در حاليكه ارتش ايران دربهترين شرايط از نظر نيرو و تجهيزات بوده و جز در موارد استثنايى و آن هم به صورت پراكنده، تا آخرين‏لحظات عمر رژيم شاه نسبت‏به نظام وفادار باقى مانده و اكثرا در سركوب انقلابيون نيز كوتاهى نكردند.
كشورهاى مورد بررسى ما هر سه از جمله كشورهايى هستند كه نه تنها داراى موقعيت استراتژيكى مهم وحساس مى‏باشند بلكه بعنوان قدرتهاى بالفعل يا بالقوه بزرگ محسوب مى‏شوند و در طول تاريخ نقش فعالى‏در روابط بين‏الملل جهانى و منطقه‏اى بازى كرده و مى‏كنند. بديهى است‏كه در قبال تحولات انقلابى اين كشورها چه قبل از پيروزى و چه بعد ازپيروزى كشورهاى ديگر بويژه كشورهاى همسايه و ذينفع عكس‏العمل‏نشان داده و به نفع قدرت سياسى حاكم و يا بالعكس در جهت‏حمايت ازگروههاى اجتماعى معارض فعال مى‏گردند. در نتيجه مسئله واكنش‏بين‏المللى از جمله عوامل مهمى است كه در بررسى قدرت و توانائيهاى‏رژيم سياسى حاكم قبل از انقلاب ضرورت دارد كه مورد توجه و دقت كافى‏قرار گيرد.
در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهاى طولانى كه لويى پانزدهم وشانزدهم با كشورهاى همسايه خود منجله اترش، روسيه، انگليس واسپانيا داشت نه تنها در شرايط بحرانى دوران انقلاب از حمايت آنهابرخوردار نبود بلكه همه اين دول همسايه در جهت تضعيف لويى‏شانزدهم تلاش كرده و متقابلا به حمايت از گروههاى معارض و مخالف‏برخواستند.
روسيه نيز از اين نظر تفاوت چندانى با فرانسه نداشت‏بدين معنا كه‏جنگ جهانى اول و درگيرى مستقيم روسيه تزارى در جنگ با آلمان،عثمانى و ژاپن دشمنى اين دولتها بويژه دولت قدرتمند و نوپاى آلمان رابرعليه خود داشت‏به طوريكه لنين با حمايت و امكانات فراهم شده اين‏دولت توانست‏به انقلابيون روسيه ملحق شده، و پايه انقلاب بلشويكى‏اكتبر 1917 را بريزد. از طرف ديگر با توجه به اينكه دولتهاى روسيه تزارى‏يعنى فرانسه و انگليس خود مستقيما با آلمان و متحدينش درگير بودندامكان هيچ نوع حمايتى از تزار روسيه در شرايط بحرانى نداشتند.
اما دولت ايران و رژيم شاه از حداقل يك دهه قبل ازسقوط خود عليرغم وجود شرايط دو قطبى با توجه به‏پايان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش و همزيستى‏مسالمت‏آميز از حمايت كامل دو ابرقدرت، و قدرتهاى‏بزرگ و منطقه‏اى، تا آخرين روزهاى حكومتش برخورداربود و متقابلا انقلابيون ايران از هيچگونه حمايت‏بين‏المللى برخوردار نبودند.
با اين ترتيب در حاليكه دولتين فرانسه و روسيه ازنظر حمايت‏بين‏المللى در شرايط نامناسب به سرمى‏بردند و دول اروپايى اغلب نسبت‏به رژيمهاى اين دوكشور در شرايط قبل از انقلاب نظر مساعدى نداشته وبعضا تخاصم بودند و نه تنها هيچگونه حمايتى ازنظامهاى سياسى در آن شرايط نكردند بلكه در مواردى به‏حمايت از انقلابيون پرداختند دولت ايران از اين نظر درشرايط مطلوبى به سر مى‏برد.
3. پيچيدگى و استحكام رژيم‏هاى قبل از انقلاب :
در هر نظام و سيستم سياسى وجود ابزارهاى قدرت‏از جمله قدرتهاى اقتصادى، نظامى و حمايت‏بين‏المللى‏بالقوه و فى نفسه نمى‏تواند در جهت تحكيم و تثبيت‏قدرت سياسى حاكم كارساز و مفيد باشد بلكه توانايى،مهارت و مديريت مطلوب در نظام سياسى است كه‏مى‏تواند در مواقع بحرانى ابزارهاى قدرت را از قوه به فعل‏درآورده و به بهترين وجه و در مناسبترين زمان و مكان مورد استفاده قرار دهد در نبردهاى نظامى اغلب اين‏امر به اثبات رسيده است كه فرماندهى لايق و كارآمد مى‏تواند با كمترين امكانات، تجهيزات و نيرو برفرماندهى نالايق و ناتوان و در عين حال با امكانات وسيع پيروز شود. در حاليكه نظامهاى سياسى فرانسه وروسيه عليرغم وجود استبداد حاكم به خاطر بى‏كفايتيهاى پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحى كه در دربار حضورداشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخيص داده و در جهت‏حفظ ثبات و موقعيت رژيم خود مديريت‏مناسب و توانايى برقرار نموده و تغييرات لازم را اعمال كنند. رژيم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمى از تاريخ‏38 ساله حكومت‏خود تدريجا به مرحله‏اى از اعتماد به نفس و حاكميت مطلقه رسيده و با برخوردارى ازمستشاران ورزيده داخلى و خارجى به ويژه برخوردارى از پليس مخفى خشنى همچون ساواك از توانايى لازم‏براى حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است.
در تئورى نظام دولتهاى مستبده مى‏بايست ضعيف شده باشد تا اينكه حركتهاى انقلابى مردمى بتواندتوفيقى كسب كند يا حتى بروز كند. در حقيقت از نظر تاريخى، شورشهاى مردمى به خودى خود قادر نبوده‏انددولتهاى مستبده را واژگون كنند. در عوض فشار نظامى از خارج اغلب با تضادها و انشعابهاى سياسى ميان‏طبقه مسلط و دولت‏به موازات هم مى‏بايست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعيف كرده و راه را براى‏شورشها و نهضتهاى انقلابى باز كنند.
به خاطر همين ضعفها بود كه در انقلاب فرانسه نظام سياسى حاكم نه به علت مخالفت نيروهاى مردمى‏بلكه تنها به علت استيصال كامل در حل معضلات اقتصادى و سياسى - اجتماعى كشور به مجلس طبقات سه‏گانه روى آورد و خود را تسليم آنها كرد و آنگاه بود كه حركتهاى مردمى و تركيب گروههاى اجتماعى شكل‏گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاينده‏اى داد.
و همين طور در انقلاب روسيه نيز اگرچه نيروهاى مخالف وجود داشتند، دسته‏بنيها و احزاب سياسى‏مختلف كه با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بيستم شكل گرفته بودند، نه تنها هيچگونه‏نقشى در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلكه تصور هم نمى‏كردند كه بدين سادگى نظام امپراتورى روسيه‏سقوط كند. البته دولت تزار روسيه عليرغم استيصال و فشار زيادى كه تحمل مى‏كرد داوطلبانه و راسا خود را تسليم ملت نكرد ولى در مقابل اولين حركت و شورش مردمى كه ناشى از انفجار و وجود بحران اقتصادى بود وبه صورت تظاهرات و اعتصابات كارخانجات و صنايع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسليم گرديده و همچون‏كوه يخى ذوب گرديد.
در حاليكه انقلاب ايران در شرايطى پيروز شد كه نظام شاهنشاهى خود را در اوج قدرت و استحكام وتثبيت‏شده مى‏ديد و در مقابل مخالفتها و معارضه‏ها تا آخرين حد توان خود مقاومت مى‏كرد و گروههاى‏اجتماعى براى به زانو درآوردن چنين نظامى مى‏بايست‏بر اساس برنامه‏ريزى و بسيج تمام نيروها و قربانى‏كردن بسيارى از انسانها نظام قدرتمند حاكم را سرنگون سازد.
قدرت اجتماعى
قدرت اجتماعى متشكل از گروههاى اجتماعى فعالى است كه بر پايه ارزشها و باورهاى مسلط و مشترك به‏هم نزديك شده‏اند و زمانى كه قدرت سياسى توانايى تامين ارزشها و خواسته‏هاى آنها را نداشته باشد يانخواهد اين ارزشها و خواسته‏ها را تامين كند گروههاى اجتماعى مايوس شده به دنبال رهبر يا رهبرانى كه‏مى‏توانند خواسته‏ها و نظرات آنها را تعقيب و تامين نمايند حركت‏خواهند كرد در ايجاد و تشكل قدرت‏اجتماعى سه ركن اساسى قابل تفكيك هستند: مردم، رهبرى و ايدئولوژى.
الف - مشاركت مردمى
در حالى كه در فرانسه و روسيه ميزان مشاركت مردم در براندازى رژيمهاى مستبده حاكم بسيار اندك‏بوده و حتى در فرانسه همانطور كه گفته شد، نقشى نداشته‏اند و رژيم فرانسه به خاطر ضعفهاى خود الزاماتسليم شده و در روسيه تعداد محدودى از كارگران كارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به‏شورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم كردند (8) در انقلاب اسلامى ايران به استثناى‏اقليت محدودى و بخش اعظم ارتش كه وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههاى‏اجتماعى و در سراسر كشور اعم از شهرها و روستاها، كارگران، كارمندان، كشاورزان، اصناف و ... همه و همه‏چرخهاى اقتصادى و ادارى كشور را از كار انداخته و در مقابل رژيم تا دندان مسلح آن هم با دست‏خالى‏ايستادند و آن را ساقط كردند.
مطالعات بعدى هم نشان داد كه حتى بعد از پيروزى انقلاب كه زنجيرهاى استبداد و ديكتاتورى گسسته‏شده و زمينه مناسب براى ايجاد آگاهى سياسى و مشاركت توده‏هاى مردم فراهم شده بود به تدريج و به علت‏بى‏ميلى حاكميتهاى بعد از انقلاب اعم از ميانه‏روها و راديكالها در دو انقلاب فرانسه و روسيه، اين مشاركت روبه كاهش نهاده است. تاريخ و آمار مشاركت مردم در انتخابات بعد از انقلاب اين نظريه را ثابت مى‏كند.
در مقابل توده‏هاى ملت ايران بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در انتخابات‏هاى مكرر و پى در پى شركت‏كرده‏اند و حتى در شرايط بحرانى و بمباران شهرها هيچيك از انتخابات لازم براى تداوم فعاليتهاى سياسى‏نظام جمهورى اسلامى متوقف نشده يا به تاخير نيافتاد. در طول ده سال گذشته مردم كشور ما در بيش ازبيست انتخابات (هشت انتخاب رياست جمهورى، پنج انتخاب مجلس شوراى اسلامى، سه انتخاب مجلس‏خبرگان، يك انتخابات نوع حكومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسى و دو انتخابات شوراهاى اسلامى)شركت كرده‏اند. آمار مشاركت روزافزون مردم در اين انتخابات چشمگير و جالب توجه است. و از همه مهمترحضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات ميليونى كه به خاطر سالگرد انقلاب صورت مى‏گيرد نشانه‏حضور، بيدارى و حمايت مردم از انقلابشان مى‏باشد.
ب - رهبرى
نقش و شخصيت رهبر به ويژه زمانى روشن‏تر و برجسته‏تر مى‏شود كه توسلات ايدوئولوژيكى گروههاى‏انقلابى پراكنده و غير منسجم باشد يا سازماندهى آن ضعيف باشد در اين صورت نقش و اهميت رهبرى درپروسه انقلابى و در طول زمان توسعه مى‏يابد. از طرف ديگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم مى‏توان‏مشاهده كرد كه عبارت است از رهبر بعنوان ايده‏ئولوگ انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهايتا رهبر بعنوان‏معمار نظام بعد از پيروزى انقلاب.
در بررسى و مقايسه اجمالى ميان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهيم كرد كه در اين‏ركن از انقلاب نيز مانند ركن مردم انقلاب اسلامى داراى قدرت، امتيازات و ويژگيهايى فوق‏العاده و استثنايى‏بوده است كه دو انقلاب فرانسه و روسيه از آن بى‏بهره بوده‏اند.
1- در انقلابهاى فرانسه و روسيه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالاى جامعه بوده‏اند در حاليكه درانقلاب اسلامى ايران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقير جامعه بوده‏اند.
2- در انقلابهاى فرانسه و روسيه به ويژه در انقلاب روسيه رهبران مدافع و نماينده طبقه‏اى بودند كه خودمتعلق به آن طبقه نبودند در حاليكه در انقلاب اسلامى رهبران انقلاب دقيقا مدافع طبقه‏اى بودند كه از آن‏طبقه برخاسته بودند.
3- در انقلابهاى فرانسه و روسيه طبقه روشنفكر و تحصيل كرده رهبرى انقلاب را بر عهده داشته و اشراف‏و روحانيون نقش ضد انقلاب را داشتند در حاليكه در انقلاب اسلامى رهبرى ضد انقلاب را روشنفكران وابسته‏به چپ و راست‏بر عهده داشتند.
4- در انقلاب فرانسه و روسيه ما به چهره شاخصى كه همه ويژگيهاى سه گانه رهبرى را در خود جمع‏داشته و از نظر ارائه ايدئولوژى، فرماندهى انقلاب و سازندگى بعد از انقلاب داراى استعداد، نبوغ و قدرتى‏همچون رهبرى در انقلاب اسلامى باشد برخورد نمى‏كنيم. در انقلاب فرانسه چهره‏هايى مانند لافايت،روبسپير، دوك د. اورلئان مطرح هستند كه هيچكدام رهبرى انقلاب را در تمام دوران شكل‏گيرى و پيروزى آن‏بطور جامع در دست نداشتند.
در انقلاب روسيه چهره لنين از چهره‏هاى شاخص و برجسته تاريخ اين انقلاب مى‏باشد وى در واقع داراى‏امتيازات و استعدادها و نبوغ مشخصى بود كه در جهت‏به مرحله عمل درآوردن آنچه را كه به انقلاب اكتبر1917 معروف است نقش اصلى و محورى داشت. در حاليكه در سقوط رژيم رومانوفها در فوريه همان سال‏مطلقا نقشى نداشت چهره‏هايى مانند زينوويف، كامنف، استالين، تروتسكى و كرنسكى هم از شهرت ويژه‏اى‏برخوردار هستند ولى آنها هم دخالتى در سقوط رژيم نداشتند. در حقيقت‏سقوط رژيم تزارى در اثر يك‏حركت‏خودجوش و بدون رهبرى صورت گرفت.
بطور خلاصه مطالعات ما نشان مى‏دهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسيه به چهره‏اى با ويژگيهاى‏ايدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمى‏كنيم آنهايى را كه نام برديم هيچكدام نه ايدئولوگ انقلاب بودند و نه‏فرمانده آن بلكه سازندگان و معماران دولتهاى بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصى بودند كه بر اسب سركش‏تحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سير تحولات بعدى اثر گذاردند. در حاليكه در انقلاب اسلامى رهبرانقلاب حضرت امام خمينى(ره) بويژه با برخوردارى از جايگاه مرجعيت دينى و با نبوغ، قدرت و ويژگيهاى‏خاصى كه داشتند كه در نوع خود بى‏نظير بود نقش ايدئولوگ، فرمانده و معمارى انقلاب را به نحو احسن و درطول ربع قرن از حيات پربركت‏خود بر عهده گرفته و ايفاء كردند.
ج - ايدئولوژى
با توجه به اينكه تنها عامل مشروعيت و انسجام در جامعه و نظام قبلى در هر سه كشور نهادهاى پادشاهى‏بوده كه در موقعيت انقلابى بى‏اعتبار شده بودند بنابراين ايدئولوژيهاى انقلاب مطرح مى‏شوند تا آنكه تجديدبنا و اعمال قدرت دولتى را بر مبناى جديدى توجيه و استدلال كنند. ضمنا مكاتب مطرح شده به نخبگان‏انقلابى كمك مى‏كند تا انسجام و تشكل لازم را براى حركت توده‏ها در جهت مبارزات و فعاليتهاى سياسى‏تحقق بخشند.
با بررسى اجمالى از ايدئولوژيهاى حاكم بر انقلابهاى مورد نظر درمى‏يابيم در حالى كه مكتبهاى ليبراليسم‏و ماركسيسم در فرانسه و روسيه با برداشتهاى مادى خود افق محدودى را براى پيروان خود در همين دنيا وتنها از يك زاويه فراهم مى‏كردند، نقش مهمى هم در ايجاد انگيزه لازم در براندازى رژيمهاى پادشاهى فرانسه‏و روسيه نداشته‏اند و حتى در پياده كردن ارزشها و معيارهاى خود بعد از سقوط نظامهاى مطرود با مشكل‏مواجه شده و الزاما تغييرات زيادى بر نظريات تئوريكى خود اعمال كردند. از طرف ديگر هر دو مكتب براى‏مردم فرانسه و روسيه نامانوس بود و با بنيانهاى عقيدتى‏عامه مردم كه غالبا مذهبى بود در تعارض بود لذا اين‏ايدئولوژيها هرگز نتوانستند خميرمايه لازم را در ايجادتشكل، انسجام، و وحدت اقشار و توده‏هاى جوامع خودفراهم كنند و تنها به عنوان ايدئولوژى طبقه خاص‏روشنفكر و با تعابير متفاوت باقى ماندند.
در حالى كه مكتب اسلام كه از 1400 سال قبل به‏ايران وارد شده بود و با مردم مانوس بوده و قاطبه مردم‏به آن اعتقاد داشته و با آن زيست كرده و در تاروپود زندگى آنها نفوذ و رسوخ كرده بود و با توجه به جهان‏بينى‏الهى افق بسيار وسيعى براى پيروان خود فراهم كرده علاوه بر آنكه سعادت اخروى را نويد مى‏داد براى همين‏دوره كوتاه زندگى در اين دنيا نيز دستورالعملها و راهنماييهاى لازم براى امور روزمره زندگى فردى و اجتماعى‏و اداره جامعه در جهت تامين سعادت دنيوى فراهم كرده بود و در مقايسه با دو مكتب ديگر از عظمت ويژه‏اى‏برخوردار است. بويژه آنكه در مكتب تشيع با برخوردارى از جوهره‏هاى لازم انقلابى زمينه‏هاى كاملا مساعدى‏براى بهره‏مندى از يك مكتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامى در ايران فراهم‏بود.
انقلابهاى فرانسه و روسيه نه تنها برعليه دولت‏بلكه برعليه روحانيت و كليسا بود. كليسا در فرانسه‏فرانسوى شده، از حيطه اقتدار پاپ در واتيكان خارج گرديد و در روسيه مطرود و مقهور شد در حالى كه درانقلاب اسلامى تمام وحانيت‏شيعه برعليه دولت قيام كرد و انقلاب را رهبرى نمود.
موفقيت ايدئولوژى انقلابى اسلام همچون امرى ارزشمند و علامت مميزه انقلاب اسلامى در ايران بود.اين ايدئولوژى پاسخى قدرتمند به خواسته‏هاى سياسى شده معاصر و در عين حال مايوس شده از مكاتب‏مادى بود. اين ايدئولوژى در عين بهره‏بردارى از همه امتيازات تكنولوژيكى و تجربه نهضتهاى ايدئولوژيكى وسياسى غرب به كار گرفته شد. به عبارت ديگر اين ايدئولوژى امتياز قابل توجهى بر كمونيسم كه با مذهب درتعارض است، داشت. به جاى اينكه يك جايگزينى جديدى براى مذهب خلق كند همان طور كه كمونيستهاكردند، انقلاب اسلامى مذهب پرتلاش و تهاجمى را كه وجود داشت‏به كار گرفته و با ابزار ايدئولوژيكى موردنياز براى جنگ در صحنه سياست مردمى مجهز گرديد. با اين عمل آنها كمك بزرگى و ممتازى به تاريخ جهان‏كردند. بنا به گفته زاگورين، نويسنده آمريكايى، اگر امروز كسى بپرسد كه در تئورى انقلاب ماركس چه چيزى‏معتبر و چه چيز بى‏اعتبار مى‏باشد، جواب بايد اين باشد كه آن تئورى ديگر به گذشته و تاريخ تعلق دارد. عدم‏تناسب نظريه ماركس آنگاه آشكار شد كه برخلاف پيش‏بينى ماركس انقلابها در پيشرفته‏ترين كشورهاى‏غربى تحقق نيافت و در عوض سوسياليسم در عقب افتاده‏ترين جوامع كشاورزى روسيه و چين به مرحله اجرادرآمد. با رشد تحقيق روى بسيارى از انقلابها اين امر به اثبات رسيد كه مدل ماركس به خاطر ساده‏انگارى‏بيش از حد آن غير قابل بهره‏بردارى است و در حقيقت مانعى براى درك بيشتر انقلابها است.
بدين ترتيب ملاحظه مى‏گردد كه رمز پيروزى انقلاب اسلامى را تنها مى‏توان در عظمت و مديريت وميزان اعمال گسترده سه ركن انقلاب يعنى مردم، رهبرى و مكتب جستجو كرد كه توانست‏برخلاف‏پيش‏بينيها و محاسبات تحليل‏گران و حيرت جهانيان نظام قدرتمند و كهن شاهنشاهى را به زانو درآورده و آن‏را سرنگون سازد.
پيروزى انقلابهاى فرانسه و روسيه نه ناشى از انسجام، استحكام، و قدرت نيروهاى انقلابى بوده است‏بلكه‏به خاطر ضعف بنيادين رژيمهاى حاكم بود كه ساختار حكومتى را شديدا پوسانده و بحرانهاى نظامى‏اقتصادى و فشارهاى بين‏المللى اين ضعيف را تشديد كرده بودند به طوريكه سقوط نظام سياسى را امرى‏اجتناب‏ناپذير ساخت. در واقع گروههاى اجتماعى رقيب در جو ناشى از خلاء قدرت و حاكميت‏سياسى به‏عنوان و وارثان نظام از هم پاشيده و دور از صحنه شده و به عنوان نيروهاى انقلابى به تلاش و رقابت‏برخاسته‏و قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همين مقايسه‏ها است كه ملاحظه مى‏گردد كه انقلاب اسلامى در مقايسه‏با انقلابهاى فرانسه و روسيه از عظمت‏به مراتب بيشترى برخوردار است.
پيروزى انقلاب اسلامى بيشتر در كانونهاى سياسى و دانشگاهى موجب حيرت شد كه بر اساس مطالعات‏خود از انقلابهاى گذشته هرگز نمى‏توانستند تصور كنند كه چنين حادثه‏اى در ايران اتفاق افتد. مطالعات‏سازمانهاى اطلاعاتى آمريكا آپ‏ا و آپ‏ا چهار ماه قبل از سقوط رژيم شاه به اين جمع‏بندى رسيده بود كه‏ايران نه در شرايط انقلابى و نه پيش از انقلاب است و براى ده سال آينده رژيم شاه پابرجا است.
تداسكاچيل در اين زمينه مى‏گويد:
«سقوط رژيم شاه، آغاز نهضت انقلابى ايران مابين 1977 تا 1979، به عنوان يك شگفتى ناگهانى براى‏ناظرين خارجى اعم از دوستان شاه تا روزنامه‏نگاران و دانشمندان علوم سياسى و اجتماعى از جمله‏آنهايى كه همچون من به اصطلاح از كارشناسان انقلابهاى هستيم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حيرات‏و ناباورى نظاره مى‏كرديم. بالاتر از همه انقلاب ايران پديده‏اى كاملا خلاف قاعده و طبيعت‏بود. اين انقلاب‏محققا يك انقلاب اجتماعى است. معذالك پروسه انقلاب مخصوصا حوادثى كه منجر به سقوط شاه بود،علتهايى را كه در مطالعه تطبيقى خود از انقلابهاى فرانسه، روسيه و چين مطرح كرده بود، زير سئوال برد.انقلاب ايران آشكارا آن قدر مردمى بود و آن قدر روابط اساسى و پايه فرهنگى - اجتماعى و اقتصادى -اجتماعى را در ايران تغيير داد كه حقيقتا از نمونه انقلابهاى اجتماعى - تاريخى بزرگ مى‏باشد.»
اينك اين سئوال مطرح مى‏گردد كه اگر انقلابهاى فرانسه و روسيه را انقلابهاى كبير بناميم، انقلاب اسلامى‏را چه بناميم و اگر انقلاب اسلامى، انقلابى واقعى و تمام عيار است، آنچه را كه در فرانسه و روسيه رخ داده است‏چه بايد ناميد؟ به همين جهت است كه گفته اسكاچيل صدق مى‏كند كه انقلابهاى فرانسه و روسيه آمدند وساخته نشدند ولى انقلاب اسلامى ايران نيامد بلكه با توجه به شرايط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگى‏بلكه با تجهيز همه امكانات مردمى سراسر كشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعى و با رهبرى قوى و پرداخت‏بهايى گزاف كه همانا قربانى كردن چند صد هزار انسانهاى عاشق انقلاب بود، و به همين دليل بوده كه ظهورپيروزى انقلاب اسلامى حيرت و شگفتى همگان بر برانگيخت. و به يقين مى‏توان ادعا كرد كه انقلاب اسلامى‏انقلابى بى‏نظير در تاريخ بشريت مى‏باشد.
| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 15 بهمن 1391 و در ساعت 07:23 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
رابطه انقلاب ما با نهضت امام حسين (ع)

اسـلام جـلوه ها و ابـعاد گـوناگونى دارد و در مجموع نظامى به هم پـيوسته بـراى تجلى دادن همه شئون يك انسان راستين است. اما به طـور خاص ، هر يك از امامان و رهبران و پيشوايان ما ، اسوه يكى از ابـعاد بـرجسته اسـلام هستند: مقتدا و شهيد و گواه براى ما و بـراى مـسلمانانى كـه مـى خواهند راه و رسم اسلام را در عمل و در شيوه و در اقدام امامانشان بيابند و لمس كنند و پيروى نمايند.



واژگونه جلوه دادن حقيقت قيام امام حسين (ع) حـسين بن على (ع) را با خون ، با مبارزه ، با انقلاب و با شهادت عـجين مـى يابيم. يـعنى بايد گفت مظهر جهاد ، مظهر شهادت ، مظهر حـركت و نهضت و پرخاش و خشم انقلابى و الهى السلام ، حسين بن على (ع) اسـت. طـاغوت و طاغوتيان و همه عمال بيگانه مى خواستند عنصر اسـلام را در درون امـت ما به صورتى پوسيده ، رخت آور و مسخ شده درآورند.

بسيارى از سرمايه هاى عظيم معنوى ، اجتماعى و اسلامى ما را در بـين جامعه ما آنچنان كوچك و محدود و واژگونه جلوه دادند كـه روح و حـقيقتش تهى شد و تنها قالبى بسيار مسخ شده از آن بر جـاى مـاند. امام حسين (ع) كه درس عدالت ، مبارزه ، ايستادگى و مقاوت مى داد ، در جامعه و در امت ما ، او و ياران و خاندانش به تـدريج به صورت مظهرى از ضعف در آمده بودند ، بطوريكه به تدريج عـاشوراها و مـجالس عزادارى در بين ما شيعيان نه تنها شورانگيز بـيداركننده و تـحرك آفـرين نـبود بلكه متإسفانه به صورتى سرد كننده و رخوت انگيز و ضعف آور و زبون پرور منعكس شده بود. دشمن مـى خواست هـمه سرمايه هاى ارزشمند را از ما بگيرد و آنها را مسخ كـند تا ما محروم شويم و نتوانيم با تكيه به آنها راهمان و راه حق اسلام را ادامه دهيم.

امام حسين (ع) مظهر خشم خدا در برابر مفسدان

امـام حـسين (ع) در زنـدگى اش ، حتى قبل از آنكه ماجراى كربلا را آغـاز كـند ، مـظهر خـشم خدا در برابر ظالمان بود.معاويه در يك نـامه ، بـه خـيال خـود ، امام حسين (ع) را نصيحت كرد كه: گويا شـنيده ام با اين و آن رابطه برقرار كرده اى ، كسانى با تو آمد و شـد دارنـد و گـويا خيال فتنه انگيزى و ايجاد تفرقه در بين امت اسلام دارى.

مـن تو را بيم مى دهم از آنكه مبادا خود را در فتنه گرفتار سازى و دست به تفرقه افكنى در بين امت اسلامى بزنى ! در ايـن نـامه بـه چهره نصيحت گر اندرز گوى با حسين بن على (ع) وارد صـحنه شـده بـود؛ با عوامفريبى و با ظاهرى آراسته حضرت را دعـوت بـه آرامش و حفظ امنيت و جلوگيرى از اخلال و تفرقه اندازى مـى كند و درخـواست ايجاد يك محيط امن و از اين قبيل توصيه ها را در نـامه اش دارد. امـا آن حـضرت در پـاسخ نـامه فرازهايى تند و روشـنگر در پـاسخ معاويه فرمود. از جمله اين بود كه فرمودتو به مـن گفته بودى كه من خود را در فتنه نيفكنم و گرفتار فته نكنم.

در حالى كه ريشه فته تو هستى و اصلا مظهر فتنه و سرچشمه فساد تو هـستى. تـو گـفته اى كـه مـن به فكر در افتادن با تو نباشم ، من مى ترسم اگر چنانچه به اين فكر نباشم مسئول باشم.

اگـر مـن در فـكر مـبارزه بـا تـو نـباشم در پـيشگاه خدا احساس نـافرمانى و عـصيان مـى كنم. مگر تو نبودى كه حجربن عدى و ياران دلاور و مـبارزش را كه جز حق نمى گفتند شهيد كردى ؟ مگر تو نبودى كـه فرمان دادى هر كس بر دين على (ع) است او را از حكومت عزل و بـركنار كـنند و حـقش را بگيرند و حقوقش را قطع كنند ؟ مگر دين عـلى (ع) جز دين خداست ؟ مگر دين على (ع) جز دين محمد (ص) و جز دين قرآن است ؟ تو با حق درافتادى.

آنـچنان تند در اين نامه معاويه را مورد پرخاش و هجوم قرار داد كه از همان ابتدا پيدا بود كه حسين بن على (ع) سر ناسازگارى با طاغوت و با ظلم را دارد.

وقتى معاويه على رغم قرار دادى كه با امام حسين (ع) بسته و بنا بـود كـه بـه جـاى خودش كسى را به عنوان جانشين تعيين نكند اما فرزند نابكارش يزيد را به عنوان جانشين تعيين كرد ، اين يكى از مـايه هاى بـر افـروختن خـشم آن حضرت بود.براى اينكه ديد با اين بدعت بزرگى كه معاويه گذارده است و مى خواهد خلافت را در خاندانش مـوروثى كـند ، ((و على الاسلام السلام )). اگر خلفاى پيشين بناحق بـر مـسند خـلافت تـكيه زده بودند ، اما اين اميد بود كه بعد از آنـكه آن خليفه رفت لااقل مردم دخالت كنند و بتوانند از راههايى وارد شـوند و كـسى را كـه صـالح اسـت بـيابند و يا به سراغ اما راسـتينشان و خـليفه واقـعى پيامبر بروند و او را انتخاب كنند.

اما وقتى بنا شد كه خلافت در خانواده اى موروثى باشد و حكومت دست بـه دست در يك فاميل بگردد ، ديگر بعد از آن تدبير از دست مردم و از دسـت اسـلام و قـرآن و از دسـت همه خارج مى شود و تمام قدرت اسلام و قدرت امت در يك فاميل و در يك خاندان متمركز مى گردد.

ايـن مـقدمه مرحله جديد پرخاش و موضع گيرى تند حسين بن على (ع) در برابر خلافت خاندان بنى اميه بود.

مـعاويه مرد و يزيد بر حسب وصيت غير قانونى و خلافت پيمان او به جاى معاويه نشست. يزيد به عمال و مإمورانش در سراسر سرزمينهاى اسـلامى دسـتور داد كـه از مردم بيعت بگيرند و ضمنا به عاملش در مـدينه دستور داد كه از امام حسين (ع) هم بيعت بگيرد. از اينجا نـطفه حـادثه كـربلا بـسته شد. بيعت با يزيد يعنى تسليم و پيمان سـازش و همكارى در برابر طاغوت. او بيعت را بر حسين بن على (ع) عـرضه كـرد و حضرت هم امتناع فرمود. عرصه بر حسين (ع) تنگ شد و مقدمات قيام و انقلاب را عليه خاندان بنى اميه فراهم كرد.

حـسين بـن على (ع) مدينه را ترك كرد و به مكه آمد تا در مكه كه مـحل عـبور و مرور قبايل است و از همه اقوام و ملتهاى اسلامى از گـوشه و كـنار كشور پهناور اسلام بدانجا مىآيند و ضمنا خانه امن الهى و حرم خداست بتواند با نمايندگان مردم براى بيدار ساختن و ارشـاد و برانگيختن آنها و زنده كردن احساسات آنها عليه دستگاه بـنى اميه تـماس فـراوان بـگيرد و از هـمانجا هـم نـامه نوشتن و نماينده فرستادن را به سوى كوفه آغاز كرد.

كـوفه مـركز قـسمت عـمده اى از كشور پهناوز اسلام بود و ايران هم وابـسته بـه كوفه بود و مردم هم با سابقه اى كه از حكومت على بن ابـى طـالب (ع) داشتند ، آشناتر با برنامه هاى على (ع) و خاندان او و نـزديكتر بـه اظـهار وفادارى و همكارى با حسين بن على (ع) بـودند. بـنابر ايـن ، اقـدامات خود را براى ارشاد مردم كوفه و فـراهم سـاختن مـقدمات و بـسيج يك نيروى مخفى در سراسر اين شهر عـليه دسـتگاه ظـلم و طـغيان بـنى اميه شروع كرد. لذا از يك طرف مشغول ارشاد مردم شد ، يعنى مرتب حسين بن على (ع) براى قبايل و افـراد و نـمايندگان مـردم كـه از گـوشه و كـنار مـملكت مىآيند سـخنرانى مـى كند، بـحث مى كند، پيام مى فرستد، نامه مى نويسد و از طرف ديگر هم مركزى را كه مساعدترين مكان براى آماده ساختن مردم عـليه دستگاه بنى اميه است ، براى اجتماع مردم و همبستگى آنها و فراهم كردم مقدمات انقلاب ، آماده مى كند.

بـعد آن نـامه معروف را خطاب به علما نوشت و سخنى را كه درباره عـلمايى كه در آن روز با دستگاه طاغوت ساخته بودند بيان فرمود؛ عـلمايى كـه بـا زنـدگى دنيايى و با همان عيش و عشرت ، تفاخر و منافع و مطامع خودشان ساخته بودند. آنچنان نامه حضرت اين علماى سوء را كه دربار خلافت ساخته بودند و تند و آتشين منقلب ساخت كه هـمان نامه براى ما و براى روحانيت ما و براى حركت علماى بيدار و انقلابى ما يك انگيزه و برنامه يك حركت بود. اگر يادتان نرفته باشد و در گرما گرم نبرد ملت ما با طاغوت و فرمانى كه امام پشت سـرهم بـراى بيدارى علماى حوزه هاى علميه و همه علماى كشور صادر مى كرد ، گاهى هم به همين نامه حسين بن عليه (ع) استشهاد مى شد و هـمين نامه را بعضى از افراد انقلابى مومن به انقلاب ترجمه و پخش كـردند كـه چـگونه حـسين بن على (ع) مى فرمايد وظايف روحانيان و دانشمندان و علماى اسلام براى يارى اسلام سنگين است.

بـنابر اين نامه مى نويسد ، بيانيه صادر مى كند، سخنرانى مى كند ، تـمـاسهاى خـصوصى مـى گيرد ، نـماينده و مـإمور مـى فرستد ، بـا نـمايندگان مـردم كه از گوشه و كنار مىآيند صحبت مى كند و اعمال انـقلابى تـند زيـر برده و علنى پرخاشگرانه عليه دستگاه سلطه گر بـنى امـيه يـكى پـس از ديگرى از حسين بن على (ع) صادر مى شود و دقـيقا درس انـقلاب و حـركت تند اجتماعى عليه دستگاه ظلم حاكم و عليه دستگاه استبداد حاكم را براى هميشه به تاريخ مىآموزد.

چـرا اين روابط ، اين خطابه ها ، اين نامه ها ، اين پيامها ، اين تـماسها ، ساليان دراز بر منابر و در مجالس روضه خوانى براى ما تـكرار نـمى شد ؟ و چرا ما با حسين بن على طرفدار اسلام و انقلابى عدالت دوست آزاديخواه مبارز با ظلم كه انواع نقشه ها و راهها را بـراى بـسيج مـردم و ارشـاد آنان و منفجر كردن جامعه عليه قدرت سلطه گر حاكم مى پيمود ، آشنا نمى شديم ؟ چرا كه حضرت را آن گونه كه بايد به ما معرفى نمى كردند ؟ بـا همه اين مقدمات ، حسين بن (ع) آماده حركت به جانب كوفه شد.

نـزديكانش آمـدند و به او گفتند آقا ! اين سفر خطر دارد ، دشمن قـوى اسـت ، مـردم كوفه هم معلوم نيست وفا كنند ، كجا مى رويد ؟

فرمود: اريد ان امر بالمعروف و إنهى عن المنكر.

مى روم تا امر به معرو و نهى از منكر كنم.

در آن پيامش در جملاتى بيان فرمود: مگر نشنيده ايد كه جدم پيامبر فرمود:

من رإى سلطانا جأرا مستحلا لحرم الله ناكثا لعهدالله ، مخالفا لسنه رسول الله صلى الله عليه و آله ، يعمل فى عبادالل بالاثم و الـعدوان ، فـلم يعير عليه بفعل و لا قول ، كان حقا على الله ان يدخله مدخله. (1)

هـر كـس ببيند كه سلطان ستمگرى در بين مردم حدود خدا را پايمال كـرده اسـت ، بـه مـردم ظـلم مـى كند ، منكر را احيا و معروف را لگدمال كرده است ، حاكم ضد دين و ضد عدالتى بر مردم مسلط است و سـاكت بـنشيند و در بـرابرش حركت و قيام نكند ، بر خداست كه آن شخص ساكت و سازشكار را به همان دركى ببرد كه آن سلطان ستمگر را مى برد و همانجا جاى دهد كه آن سلطان خأن را جاى مى دهد.

فرمود: من وظيفه دارم ، بايد بروم و بگويم و مبارزه كنم.

وان كان دين محمد لم يستقم الابقتلى فيما سيوف خذينى.

اگـر ديـن جدم پيامبر جز با قتل و شهادت من مستقر نمى گردد ، پس اى شمشيرها مرا در بر گيريد.

مـرا از مـرگ مـى ترسانيد ؟ از شهادت مى ترسانيد ؟ به قول امام و رهـبرمان همين شهادتها و همين خون شهيد است كه از هر قطره اش يك مبارز مسلمان انقلابى مى رويد و زنده مى شود و بر مى خيزد.

حسين بن على (ع) آنكه در بين راه خبر شهادت مسلم بن عقيل و خبر شورش مردم كوفه و بى وفايى آنها و خبر بسيج عمومى دشمن را شنيد ولـى مـعذالك بـه قـلب سپاه دشمن زد و پرخاش و تعرض و مبارزه و مـجاهده خود را انجام داد و هر صحنه اش ، از هر عزيزى كه بر خاك افـتاد ، از جوابش ، از كودك شير خوارش و از هر عزيزى كه از او بـازماند ايـن پـرچم پـر افتخار را در اهتزاز نگاه داشت و پيام شـهادت را بـه بسيارى از مناطق اسلامى آن روز رسانيد.زينبش ، ام كلثومش و همه عزيزانش به صورت الگوها و سمبلها و نمونه هاى عظيم مـجاهده و انـقلاب و مـبارزه و حق خواهى و عدالت طلبى درآمدند ، بـراى هميشه تاريخ باقى ماندند و جاودانه اسلام و دين و قرآنمان شدند.

امام خمينى ، احيا كننده نهضت امام حسين (ع)

امـام خـمينى عـاشورا رازنـده كـرد و حسين بن على (ع) را از آن زواياى تاريك تاريخ كه گردو غبار رفتار ناهنجارمان در طول قرون ، چهره تابناكش را پشت ابرهاى تيره مخفى ساخته بود ، وارد صحنه كـرد.به خـاطر داريـد هـفده سـال قبل بود كه ناگهان عاشورا رنگ ديگرى به خود گرفت. (4) در عـاشوراى دو روز قـبل از پـانزده خرداد سال چهل دو ، جملات نوحه گـرى و سـينه زنـى همه ساله ، در آن سال ناگهان به شعارهاى تند عـليه طـاغوت زمـان ، عليه ظلم و ستمگرى تبديل شد و ديديم همان هـيئتهاى متفرق كه در گوشه و كنار محلات همه ساله بيرون مىآمدند و بـه سـرو سـينه خودشان مى زدند ، اما دشمن بر آنها مسلط بود و هـيچگاه مـشتشان را در بـرابر دشـمن پرخاشگرشان گره نمى كردند و هـميشه بـه سـر خـودشان مى زدند ، در آن سال ناگهان اين چهره هاى خـشمگين ، مـردم حـسينى مشتهايشان را در برابر كاخ مرمر به سوى دشـمن ستمگر خود گره كردند و حركت دادند و آن شعار معروف را سر دادنـد كـه: (( خـمينى خـمينى خدا نگهدار تو ، بميرد بميرد اين دشمن خونخوار تو )).

هـمان نيروهايى كه سالياندارز بر باد مى رفتند و اين سرمايه هاى عظيم نابود مى شد و كسى خبر نداشت كه چگونه اين نيروهاى عظيم در بـطن جـامعه شيعه و در بطن جامعه اسلامى وجود دارد ، ناگهان اين نـيروها بـالا آمـد و بـه صورت يك موج و يك اعتراض شد و به صورت يـكپارچه گـره شد و دشمن را لرزاند. لذا رهبر را در شب دوازدهم محرم كه همان شب پانزده خرداد بود دستگير كردند و روز بعد مردم تظاهرات عظيمى بر پا كردند و دشمن هم حمله شديد و كشتار فجيع و سهمگين و وحشيانه اى به راه انداخت.

آن روز عده اى مى گفتند اين حركتها براى چيست ؟ اين مشت به سندان كـوبيدن اسـت؛ مـا بـا دسـت تهى در برابر چه كسى مقاومت كنيم ؟ برويم باز هم برگرديم به گوشه مساجد و تكيه هاى خودمان و همانجا زمزمه كنيم و توسل داشته باشيم ، همين و همين.

چرا بيرون آمديم و چرا مبارزه و پرخاش كرديم ؟ عده اى بنا كردند سمپاشى كردن. شايد دست مثل سمپاشى كه بعد از شهادت حسين بن على (ع) مـى كردند. عده اى از مردم هم كه ظاهرا مسلمان بودند اما روح اسـلامى در شـريان آن ها جريان نداشت ، آنها هم مى گفتند چرا حسين بن على (ع) رفت ؟ و چرا فرزندان و ياران خود را را به كشتن داد ؟ مـگر تـوانست بـا هـفتاد و دو نفر در برابر آن خيل عظيم دشمن ايستادگى كند ؟ اما نمى دانستند از همان روزى كه خون حسين بن على (ع) بر سرزمين كـربلا ريـخت پـايه حـكومت طاغوت يزيد و خاندان آن حضرت ايستاده بـودند و مـى ديدند كـه زينب بالاى سر برادرش آمده و با او زمزمه مـى كند ، منقلب شدند و آن دگرگونى روحى و شرمندگى آغاز شد ، آن رخـنه در صفوف دشمن و طاغوت آغاز شد. بعد قدم به قدم ، هر كلامى كـه زينب مى گفت ، ام كلثوم مى گفت ، امام سجاد مسجد شام مى فرمود ، و نيز گريه ها و عزاداريها و خطبه هاى آنها حامل پيامبى بود كه ايـن قـطرات خون شهيدان را بر سر و روى مردم مرده و خواب آلوده عـصرشان پاشيد و خون شيهد در رگ و پوست اين امت به جريان افتاد و چـيزى نـگذشت كه موج اين حركت به تدريج دودمان بنى اميه را بر باد داد.

مردم ما هم به دنبال شهدايى كه داده بودند ،e رتب اين طرف و آن طـرف تـظاهرات بود ، كشتار بود ، دژخيمان حمله مى كردند و عده اى نگران بودند كه آيا محرم چه خواهد شد ؟ و آيا امام درباره محرم چه دستورى خواهند داد ؟ چـند روزى بـه محرم مانده بود كه بيانيه امام صادر شد. امام در اين بيانيه فرمود:

مـحرم مـاه پـيروزى خون بر شمشير است. مو بر بدنها راست شد كه:

امـام چه فكرى براى اين مردم كرده است ؟ چگونه مى خواهد مردم را جلوى گلوله بفرستد ؟ مى خواهد در ماه محرم سيل خون به راه بيندازد ؟ بـه دنـبال اين بيان امام و بسيج او ، چگونه جلسات ما پرشكوه ، پـر حـرارت و پر تپش و چقدر جالب بر پا شد؛ در تاسوعا و عاشورا چـه راه پيمايى عظيم و اجتماع با شكوهى بر پا شد؛ در ميان حمله دشمن و در قلب توطئه دشمن در سراسر كشور ، ميليونها نفر به راه افـتادند: همه يكپارچه و همه با يك شعار و با يك پيام و همه در يـك قـيام. بـخوبى ملموس و محسوس بود كه چگونه عاشورا و تاسوعا سـرنوشت ساز است. پشت دشمن را لرزاند ، پشت ابرقدرتهاى پشتوانه اسـتبداد را هـم لـرزاند. بـالاخره معلوم شد كه حسين بن على (ع) رهـبر عظيم الشإن عدالت گستر و انقلابى اسلام چگونه الهام داد و چـگونه جـامعه را بـسيج كـرد. آرى ، نـهضت ما بيش از هر چيز از حادثه كربلا جان گرفت و از آنجا مايه گرفت و تغذيه و هدايت شد.

اگر تاريخ دقيق انقلاب و نهضت را از سال 42 و مخصوصا يكى دو سال اخـير بـنويسند و مـجموع شـعارها و حركتها و مراكزى كه از آنجا حـركت شـد و مـردمى كـه حـركت كردند و كشته دادند ، تمام اينها واقـعه نگارى شود ، بخوبى احساس خواهيم كرد كه چگونه بيش از همه حادثه كربلا سرمشق و راهگشا و الهام بخش ما به سوى پيروزى بود و بـه هـر حـال بـه يارى خدا و با اعتماد بر او ، با همبستگى همه مردم مسلمان بر دشمن پيروز شدند.


1نفس الهموم ، ص 115.

برگرفته شده از كتاب مباحثى پيرامون انقلاب اسلامى ((شهيد باهنر)) " بااندكى تلخيص "

| نشاني مطلب | امتیاز مطلب:
مشاهده به صورت آر.اس.اس نوشته شده در تاریخ 15 بهمن 1391 و در ساعت 07:15 - به قلم بر و بچّه‌هاي بنياد فرهنگي طلوع
آخرین مطالب وبلاگ
  • تهدید تلویحی اتمی، در ملت ایران تأثیری نخواهد داشت
  • نقش معنویت در پیروزی انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی (ره )
  • عملیات خیبر
  • راهیان نور - شرهانی
  • سلام بر عشق ...
  • آخرین نامه سفیر روشنگری(سید جمال الدین اسدآبادی)
  • بررسی اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی و نقش او در سقوط استبداد
  • زندگی نامه سید جمال الدین اسد آبادی
  • مبانی تربیت اسلامی؛ از دیدگاه امام خمینی(ره)
  • اهداف و روش های تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه حضرت آیت الله خامنه ای
  • کاري از سربازان جنگ نرم در لشکر بصيرت سيّد علي خامنه‌اي